شهیدی بود كه همیشه ذکرش این بود...
یابن الزهرا(س)
یا بیا یک نگاهی به من کن!
یا به دستت مرا در کفن کن!
از بس این شهید به امام زمان (عج) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت میکند.اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی...
روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش رفتم گفتم: پسرشما چنین وصیتی کرده.آيا من ميتوانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟و آنان اجازه دادند...
در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است!
یا بن الزهراس
یا بیا یک نگاهی به من کن!
یا به دستت مرا در کفن کن!
وقتی این جمله را گفتم. یک نفر بلند شد.شروع کرد به فرياد زدن! وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند يكی از شهدا فردا بايد تشييع شود و چون پشت جبهه شهيد شده است بايد او را غسل دهی.وقتی که می خواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.
من رفتم.وسط راه با خود گفتم اين شخص كی بود و چرا مرا بيرون كرد؟؟؟
با عجله برگشتم و ديدم اين شهيد كفن شده و تمام فضای غسال خانه بوی عطر گرفته بود.
از ديشب نميدانستم رمز اين جريان چیه.و آن آقا كی بود.اما حالا فهميدم... ای وای بر من که نفهمیدم ونشناختم....
منبع: كتاب روايت مقدس صفحه 96 به نقل از نگارنده كتاب مير مهر(حجه الاسلام سيد مسعود پورآقايی) صفحه117
پ.ن:
اقا..
بغضیه تو سینم...عاشق مدینم
یازهرا(س)