|
دانستن نکاتی درباره فرهنگ مردم کشورهای مختلف می تواند به شما کمک کند بتوانید رفتار درست تری در برابر آنها داشته باشید. شاید چیزی که به نظر شما خوب است در فرهنگ آنها خوب نباشد ، شاید ندانید حرفی که می زنید در فرهنگ مردم یک کشور زشت و زننده است و شاید حتی هدیه ای که برای میزبانتان در یک کشور دیگر خریداری می کنید به جای شاد کردن او اهانت آمیز باشد. بنابراین بد نیست چند نکته ریز درباره فرهنگ مردم کشورهای مختلف بدانیم.
ژاپن
کشور ژاپن پر از دیدنی های طبیعی و بناهای تاریخی است. برای ژاپنی ها فضای داخل خانه با دنیای بیرون کاملا متفاوت است. برای آنها مهم است که با کفش وارد خانه شان نشوید. هرچند شاید بیشتر گردشگران غربی با چنین مشکلی مواجه شوند اما در هر حال مهم است که بدانید ژاپنی ها به این مساله بسیار اهمیت می دهند.
روسیه
شاید شما از آن دسته افرادی باشید که برای تشکر از کسی برای او گل می خرید. این کار بسیار محترمانه است و همه از آن خوششان می آید اما بد نیست بدانید وقتی در روسیه می خواهید برای شخصی گل بخرید باید به تعداد آن توجه کنید. تعداد گلهایی که هدیه می دهید نباید فرد باشد چرا که معمولا دسته گل با تعداد فرد را برای مراسم عزاداری خریداری می کنند.
چین
در فرهنگ چینی ها احترام به بزرگسالان حرف اول را میزند. بنابراین اگر می خواهید از دربی وارد یا خارج شوید و شخص پیری پشت سر شماست محترمانه تر این است که بایستید و در را برای او نگه دارید که پیش از شما وارد یا خارج شود. چینی ها از این کار شما بسیار خشنود خواهند شد.
برزیل
در بسیاری از کشورها نشان دادن علامت دایره با انگشت شصت و سبابه به معنای تایید و کلمه OK است. اما برای برزیلی ها این حالت دست خیلی خوشایند نیست. بنابراین اگر به برزیل رفتید و خواستید چیزی را تایید کنید بهتر است از این علامت استفاده نکنید چرا که برای آنها اهانت آمیز خواهد بود.
آلمان
تبریک گفتن تولد در روز تولد اشخاص بسیار خوشحال کننده خواهد بود. اما گاهی ممکن است تولد کسی را یک روز جلوتر به او تبریک بگویید. اگر در آلمان هستید باید دقت کنید که تولد اشخاص را دقیقا روز تولدشان تبریک بگویید چرا که تبریک گفتن جلوتر از موعد برای آنها خوشایند نیست و حتی معتقد هستند بدیمن است و ممکن است منجر به مرگشان در سال پیش رو شود.
ترکیه
گردشگرانی که به ترکیه سفر می کنند دوست دارند قهوه معروف این کشور را امتحان کنند. اما مهم است که بدانید وقتی قهوه ترک می خورید نباید قهوه ای که ته فنجان نشسته است را بخورید. این کار بسیار مسخره خواهد بود حتی برای کافه دارها همانند جوک می ماند.
منبع : Dailymai
ادامه مطلب |
|
|
|
باورتان می شود؟ درایران ردپایی از دایناسورها آن هم از نوع پردارش پیدا شده است! شاید کمترین موردی که درباره ی زیست بوم ایران به آن توجه شده است، وجود دایناسورها در فلات ایران باشد. اگر به جمع های دوستانه ی خود هم رجوع کنید، خواهید دید که در زمینه ی حضور دایناسورها آن هم در ایران اصلا شاید نه تنها اطلاعاتی نداشته باشند بلکه حتی تعجب کنند. در ادامه با الی گشت همراه باشید تا به اتفاق هم وجود رد پای دایناسورهای پردار در ایران را بررسی کنیم
تاریخ ژوراسیک ایران را بهتر بدانید
مطالب مرتبط:
از عجایب ۷ گانه جهان بازدید کنید + ویدئو
کشف دوباره ی یکی از عجایب طبیعی جهان
دایناسورهای ایرانی شاید یکی از کم توجه ترین عناصر زیستی سابق در ایران بوده اند اما امروز می خواهیم به دایناسورهای ایرانی و این که چه زمانی و کجا می زیسته اند و همچنین یافته های جدید درباره ی دایناسورهای پردار در ایران بپردازیم. طبق مقاله ی دکتر مجید میرزایی عطا آبادی، با بررسی محیط دیرینه دوران دوم زمین شناسی یا عهد دایناسورها در ایران، بقایای دایناسورهای ایرانی از انتهای دوره تریاس یعنی ۲۱۰ میلیون سال پیش و تا ابتدای دوره ی کرتاسه یعنی ۱۳۰ میلیون سال پیش می باشد. جالب است بدانید که دایناسورهای ایران بدون تردید در دوره ی ژوراسیک یعنی ۲۰۵ تا ۱۴۰ میلیون سال پیش، در چند نقطه از البرز، ایران مرکزی که شمال ایران و شمال کرمان ما بین زرند و راور محسوب می شود، زندگی می کرده اند.
اولین کشف دایناسورها در ایران به سال ۱۳۴۸ توسط زمین شناسان ایرانی در شرکت ملی فولاد ایران و در نتیجه ی یافتن مکان مناسب برای اکتشافات زغال سنگ در دره نیزار که در شمال زرند واقع شده است، می باشد. برخی از این رد پاها در نمایشگاه بین المللی آسیایی تهران در معرض بازدید عموم قرار گرفت. پس از این کشف و پخش شدن اخبار آن در جهان، گروهی از زمین شناسان با رهبری دایناسور شناس بسیار معروف فرانسوی، آلبرت دولاپارن به ایران آمده و در نواحی مختلف کرمان شروع به تحقیقات کردند و بدین ترتیب رد پاهای بیشتری در دره نیزار پیدا کردند. متاسفانه اولین و واضح ترین رد پای به جای مانده از دایناسورهای ایرانی که در دشت نیزار قرار داشت و تا همین اواخر نیز سالم مانده بود، توسط عده ای سودجو تخریب شد اما جای شکرش باقی است که قالب های خوبی از این رد پا در دست موزه ی سازمان زمین شناسی، تاریخ طبیعی و دانشگاه استان اصفهان است.
در جریان این کاوش های زمین شناسی در منطقه علاوه بر بررسی مجدد ردپای دره نیزار و کشف چند اثر دیگر در همین منطقه، با کمک توصیه ها و راهنمائی های گزارش دلاپارن فرانسوی که از همان سفر اکتشافی به جای مانده بود، زمین شناسان ایرانی توانستد که اولین آثار اسکلتی دایناسورهای ایرانی که شامل چندین قطعه استخوان و یک دندان بود را در رسوبات قرمز رنگ مشهور در منطقه ی سری بیدو در مسیر جاده کرمان – راور کشف شد. البته پیش از این برنامه اکتشافی نیز در این مناطقی که از آن نام برده شد، اکتشافاتی که منجر به کشف آثار دیگری که شاید به دایناسورها مربوط باشند را نیز می توان بیان کرد. پس از این اکتشافات و با وجود علاقه ی دانشمندان و متخصصان خارجی برای ادامه ی روند اکتشافات در ایران، به علت وجود شرایط خاصی همچون بی علاقگی به این موضوع در آن زمان، فاصله ی زمانی چند ساله در راه ادامه ی روند این پژوهش ها به وجود آمد.
در طی این دوره تنها کاری که در زمینه ی مطالعات زمین شناسی و دایناسور ها انجام گرفت، بررسی آثار ردپایی از یک دایناسور کوچک در منطقه هرزویل البرز شرقی که از خیلی قبل تر کشف شده بود، بوده است. باتوجه به این که اطلاعات زیادی از دایناسورهای ایرانی در دست نیست اما می توان گفت که این جانوران عمدتا گوشت خوار و با جثه هایی متوسط و یا نسبتا کوچک بوده اند. علت اصلی انقراض دایناسور ها در ایران را می توان تغییر در شرایط جغرافیایی دیرینه ایران را دلیل اصلی نابودی گونه های دایناسوری در ایران دانست. با پیشروی گسترده دریاها در دوره کرتاسه که همانطور که قبل تر گفتیم مصادف با ۱۳۰ میلیون سال پیش بوده است و آثار آن در اکثر نواحی ایران قابل مشاهده است و دریاهای کم عمق و عمیق اکثر نقاط ایران را گرفته است و همچنین نواحی خشکی که در البرز و ایران مرکزی در آن زمان به زیر آب فرو رفته اند و در نتیجه دیگر محیط زیست مناسبی برای زندگی دایناسورها در ایران وجود نداشت تا این موجودات به زندگی خود ادامه دهند و در نتیجه منقرض شدند.
در این میان دانشیار رشته ی زمین شناسی دانشگاه زنجان، نصرالله عباسی در تازه ترین اظهار نظر هایش گفته است که: با همکاری و کمک اساتید دانشگاه پکن و کلرادو موفق به پیدا کردن رد پای دایناسورهای پردار در ایران شده ایم. با توجه به کشف های بسیار پربار جدید در منطقه ی البرز مرکزی، پژوهش های اخیر نشان می دهد که در میان جانوران و خزندگان انقراض یافته، دایناسورهایی از نژاد پردار از گروه خزندگان دونده در ایران زندگی می کرده اند. قضیه از این قرار است که دانشمندان با بررسی رسوبات ژوراسیک میانی منطقه بلده در استان مازندران، ردپای دو انگشتی را پیدا کرده اند که منحصرا مربوط به گروه دایناسورهای پیرا پرنده است.
به گفته ی آقای عباسی، پروفسور لیدا زینگ و پروفسور مارتین لوکلی در بررسی های خود به این مسئله دست یافتند که قدمت ردپاهای این دایناسور ها متعلق به ۱۷۰ میلیون سال پیش است. برای زیست بوم ایران و علم زمین شناسی ایران، این کشف از ۲ جنبه اهمیت دارد؛ اولین مورد اینکه ثابت می کند که دایناسورهای پردار در ایران زندگی می کرده اند و زیستشان را در فلات ایران به اثبات میرساند و مورد دیگر این است که وجود ردپای دایناسور های دوانگشتی پردار به زمانی قبل تر از دوره ی کرتاسه و یا کمتر شناخته شده است و در حال حاضر پیدا شدن وجود ردپای این گروه از دایناسور های پردار در زمانهای قدیمی تر رد حال حاضر با ابهاماتی همراه است. آقای عباسی در ادامه ی بیان خبر این کشف ها افزودند که: شاید بتوان با این کشف که چهارمین یافته در نوع خود از دایناسورها در سطح دنیا است، در بازسازی چگونگی پراکندگی این دسته از دایناسورها در زمانی پیش از دوره ی کرتاسه تحقیق کرد و یافته هایی معتبر به دست آورد.
ادامه مطلب |
|
|
|
بنا بر ادعای مقامات چین، این راهب بودایی پیشتر از یکی از معابد چین به سرقت رفته بود.
به گزارش ستاره ها به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان؛ بیشتر از 1000 سال پیش راهبی بودایی با نام " کیسان ژانگ " نمی دانست که حیات و مرگش باعث مناقشه بین دو کشور خواهد شد. جسد مومیایی شده با طلای این راهب که به بودای خندان معروف است برای دهه ها محل عبادتگاه و پرستش در معبدی در یک دهکده کوچک در چین بود. اما اکنون این جسد مومیایی شده توسط یک کلکسیونر هلندی خریده شده و به وی تعلق دارد. مقامات چینی با اقامه دعوا در یک دادگاه بین المللی علیه دولت هلند از آنها خواسته اند تا با فشار بر این کلکسیونر، این راهب مومیایی شده را که به گفته آنها از این معبد به سرقت رفته به چین بازگردانند. بنا به ادعای مقامات محلی روستا این بودای خندان که معروف به " پاتریچ ژانگنگ " بوده در سال 1995 از معبد روستا دزدیده شده و باید به چین بازگردانده شود. "ژانگنگ " که یک طبیب محلی نیز بوده با کمک گیاهان دارویی به درمان بیماران نیز می پرداخته است. زمان حیات وی را سلسله " سونگ " و بین سال های 960-1279 بعد از میلاد مسیح ( AD) می دانند. گفتنی است؛ این مومیایی که ارزش آن دهها میلیون پوند تخمین زده می شود به تازگی در موزه تاریخ بوداپست مجارستان به نمایش گذاشته شده بود. ادامه مطلب |
|
|
|
پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ عراق در محور جنوب چند عملیات انجام داد که رزمندگان ایرانی توانستند با طراحی و اجرای عملیاتهایی همچون «دفاع سراسری» و «الغدیر» دشمن را به عقب برانند.
به گزارش ایسنا، یکی از موضوعاتی که پژوهشگران و اهالی رسانه در رابطه با دوران هشت سال دفاع مقدس باید به آن توجه کنند وقایع و رخدادهایی است که تا ۹ روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ استمرار داشته است. چرا که در این بازه زمانی عراق در خطوط سراسری جبهه جنگ اقدام به عملیات آفندی (حمله) کرد که بزرگترین عملیت آنها، در جاده اهواز خرمشهر بود. رژیم بعث عراق خیال میکرد با این اقدامات میتواند در مذاکرات پس از آتش بس دست پر حاضر شود. پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ عملیات «دفاع سراسری» در تاریخ ۶۷/۵/۱ اجرا شد. اسم این عملیاتها را سراسری گذاشتهاند چون بدون هیچ طرح و برنامهای از قبل تعیین شده انجام شد و در حقیقت مجموعهای از چند عملیات بودند.
با توجه به پذیرش قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران، صدام و حامیانش فکر کرده بودند که شاید ایران از موضع ضعف این قطعنامه را پذیرفته است و بنابراین دست به تحرکاتی زدند. پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ عراق در محور جنوب چند عملیات انجام داد که رزمندگان ایرانی توانستند با طراحی و اجرای عملیاتهایی همچون «دفاع سراسری» و «الغدیر» دشمن را به عقب برانند.
در روز سی ویکم تیرماه سال ۱۳۶۷ نخستین یگانی که در مقابل تحرک عراق حضور یافت تیپ ۴ لشکر۱۰ سید الشهدا(ع) بود اما متاسفانه این تیپ فاقد ارتباط بود برای همین هنگامی که وارد عمل شد به دلیل فقدان ارتباطات و تحرک وسیع دشمن تعداد زیادی شهید داد. اما با این حال توانست از الحاق نیروهای دشمن در «سه راهی صاحب الزمان» در اهواز جلوگیری کند چرا که اگر اینگونه نمیشد بی شک اهواز سقوط میکرد. در ادامه این حمله روز یکم مرداد ماه نیز تیپ حضرت زهرا(س) عملیاتی انجام داد و ۴۸ ساعت بعد عملیات دیگری به نام الغدیر با بهرهگیری از تیپهای ۱و ۲ و باقی مانده تیپ ۴طراحی و اجرا شد. حدود ۱۵۰ شهید بعد از پذیرش قطعنامه تا روز هشتم مرداد ماه تقدیم کردیم و خوشبختانه توانستیم مقابل دشمن بایستیم و ازسقوط اهواز جلوگیری کنیم.
دشمن در آن زمان بسیار قوی از سمت اهواز در حال پیشروی بود و تمام امکانات خود را به کار گرفته بود تا جاده اهواز- خرمشهر را بگیرد. بدون شک اگر تیزهوشی و رشادت فرماندهان و رزمندگان نبود، قطعا سرنوشت جنگ تحمیلی به گونهای دیگر رقم میخورد. عراق از اول تا هشتم مردادماه سه مرحله عملیات انجام داد که رزمندگان ایرانی با قاطعیت به آن پاسخ دادند و در پی این پاسخگوییها تعدادی از رزمندگان لشکر ۱۰ سید الشهدا به شهادت رسیدند.
وقایع جبهه غرب و شمالغرب در روزهای پس از قطعنامه
همچنین پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، عراق را در بنبست سیاسی و نظامی قرار داد و بر گروهها و عناصر معاند نیز شوک شدیدی وارد کرد. در این میان، منافقین تنها گروهی که همه حیثیت و هستی خود را در گرو جنگ نهاده بودند، برای خروج از بن بست، توطئهای که مأموریت اجرای آن را به عهده داشتند به مرحله اجرا درآوردند. آنها در تحلیلهای درون گروهی خویش، امکان قبول آتش بس از سوی ایران را ناممکن دانسته و باور داشتند که جمهوری اسلامی، زمانی قطعنامه را میپذیرد که از جنبههای سیاسی، نظامی و اقتصادی به بن بست کامل رسیده باشد و تحت چنین شرایطی، سقوط نظام اسلامی حتمی و قدرت به عناصر سازمان منافقین منتقل خواهد شد!
بنابراین فرصت پیش آمده را زمان مناسبی دانسته و به رغم آنکه طرح حمله به ایران برای سالگرد جنگ تدارک دیده شده بود، زمان آن دو ماه به جلو انداخته شد. هدف منافقین از حمله در عمق خاک ایران، تسخیر چندین شهر و در پایان رسیدن به تهران و به دست گرفتن قدرت بود؟! طبق زمانبندی، نیروهای منافقینم بایستی ساعت ۱۸:۰۰ روز دوشنبه سوم مرداد ۱۳۶۷ به کِرند و ساعت ۲۰:۰۰ به اسلام آباد و ۲۲:۰۰ به کرمانشاه رسیده و در این شهر، استقرار دولت خویش را اعلام کنند. اگرچه منافقین در ساعتهای تعیین شده به کرند و اسلام آباد رسیدند، اما در مسیر اسلام آباد – کرمانشاه در گردنه حسنآباد، از پیشروی آنها جلوگیری و در روز ۵ مرداد ماه منطقه از وجود منافقان پاکسازی شد.
ادامه مطلب |
|
|
|
این تصاویر که از آرشیو عکس دانشگاه ایالتی اورگان آمریکا بیرون کشیده شده، روزهای پایانی حکومت امپراطوری عثمانی در اوایل قرن بیستم را نشان می دهد.
منبع: خبرگزاری مهر
ادامه مطلب |
|
|
|
حکومت پهلوی قانون کاپیتولاسیون را در راستای اجرای سیاستهای دولت آمریکا به تصویب میرساند که امام خمینی (ره) در چهارم آبان 1343 آن را سند بردگی ملت ایران اعلام می کند.
به گزارش خبرنگار حوزه سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، محمد رضا پهلوی که در جریان کودتای 28 مرداد سال 1332 با کمک آمریکا بار دیگر به قدرت بازگشته بود، در سال 1343 برای جلب رضایت و حفظ حمایت آمریکایی ها، قانونی از تصویب مجلس گذراند که به موجب آن مستشاران نظامی آمریکا و تکنسین های وابسته و اعضای خانواده و خدمه آن ها اعم از نظامی و غیر آن از شمول قوانین قضائی ایران معاف شوند؛ به طوری که اگر آنان مرتکب جرم وجنایتی در ایران می گردیدند در دادگاه های ایران جوابگو نبودند.
این در حالی است که آمریکا بیش از چهل هزار مستشار در ایران داشت و با تصویب این قانون، تمامی اتباع آمریکایی در صورت تخلف، از هرگونه مجازات مصون بودند و امکان برخورد از سوی دستگاه قضایی ایران وجود نداشت.
قانون کاپیتولاسیون در اصل مصونیت سیاسی دیپلمات ها و نمایندگان سیاسی در حال ماموریت یک کشور در کشور دیگر بود که به دیگر اتباع داده می شد.
وطن فروشی با دویست میلیون دلار
در زمان نخست وزیر "حسنعلی منصور"، شاه در تیرماه 1343 به آمریکا رفت و مورد استقبال گرم رئیس جمهور آمریکا (جانسون) قرار گرفت و در آنجا بود که شاه خود را به دویست میلیون دلار فروخت و امتیاز کاپیتولاسیون را شخصاً به دولت امریکا اعطا نمود. "ریچارد فاو" در این باره می گوید: دویست میلیون دلار قیمت شاه برای اعطای امتیازات دیپلماتیک به جامعه نظامی امریکا بود... تنها چیزی که باقی می ماند، تصویب پارلمان ایران بود که انتظار نمی رفت قول شاه را نقض نماید.
هنوز چند ماهی از تصویب لایحه کاپیتولاسیون در ایران نگذشته بود که سوء استفاده از آن پدیدار گشت. در 12 اسفند 1343، یک درجه دار آمریکایی به نام "چارلز.ال.گری" با یک دختر جوان ایرانی به نام "ایران سلیمی" تصادف و این دختر جوان بر اثر جراحات وارده فوت کرد.
سفارت آمریکا برای وزارت امورخارجه ایران، در مورد این حادثه و محاکمه درجه دار آمریکایی چنین نوشت: وی طبق ماده 37 کنوانسیون وین در مورد روابط دیپمالتیک از امتیازات و مصونیتهای سیاسی... برخوردار می باشد. از آن وزارت خانه درخواست می شود که به مقامات ذی صلاح ایران اطلاع دهید که "گری" مصونیت سیاسی دارد.
واکنش تاریخی امام خمینی (ره) به تصویب کاپیتولاسیون
تصویب قانون کاپیتولاسیون توسط دولت وابسته محمدرضا پهلوی واکنش شدید امام خمینی (ره) را در سال 1343 به دنبال داشت و امام خمینی(ره) در چهارم آبان 1343 طی سخنانی که در جمع هزاران نفر از مردم ایراد نمود به این موضوع اعتراض کردند و با آیه استرجاع (انالله و انا الیه راجعون) سخنرانی خود را آغاز کردند و در آن بیانات اظهار داشتند: "رژیم ایران، استقلال کشور را فروخت و در عمل دست نشاندگی خود را به آمریکا اعلام داشت، چنین روزی عزای ملت ایران است و جا دارد مردم بر سر در منازل و مغازه های خود پرچم سیاه بیاویزند."
همچنین امام خمینی(ره) طی اعلامیه ای که در این باره انتشار دادند، تصویب لایحه کاپیتولاسیون را محکوم نموده و آن را «سند بردگی ملت ایران» و «اقرار به مستعمره بودن ايران» و «ننگينترين و موهنترين تصويب نامه غلط دولتهاى بى حيثيت» ناميد و نوشت: اکنون من اعلام مىکنم که اين راى ننگين مجلسين، مخالف اسلام و قرآن است و قانونيت ندارد.
سر انجام در نتیجه همین اعتراض های امام خمینی (ره) باعث گردید تا ایشان را در 13 آبان 1343 از ایران به ترکیه تبعید نمایند.
بدعهدی آمریکایی ها صدای متحدانش را هم در آورد!
"جواد منصوری" کارشناس سیاست خارجی و سفیر سابق ایران در چین، در گفت وگو با باشگاه خبرنگاران جوان، ضمن اشاره به قیام 15 خرداد 1342 و در معرض سقوط قرار گرفتن سلطنت پهلوی در آن سالها، گفت: حکومت پهلوی نادرترین متحد آمریکاییها در جهان بود و باید سلطنتش حفظ می شد، بنابراین آمریکایی ها برای حفظ سلطنت پهلوی، نیازمند به اقدامات گسترده تری بودند به گونه ای که در داخل ایران از اختیارات نا محدود و مصونیت کامل برخوردار باشند؛ به ویژه اینکه هیچگونه مسئله قضایی نتواند آنها را زیر سوال ببرد، از سویی این امر با روش های معمول دیپلماتیک میسر نبود.
وی در ادامه افزود: در فروردین 1343سفارت آمریکا طی یاد داشتی به وزارت خارجه ایران، برای کارکنان و دیپلماتها و مستشارانش در ایران، مصونیت قضایی و به عبارتی نقض حاکمیت حقوقی ایران را در خواست می کند.این در خواست در بخش حقوقی وزارت خارجه مورد بررسی قرار می گیرد، سه ایراد اساسی به این درخواست وارد می شود، اول آنکه این در خواست با کمسیون وین در تضاد است دوم آنکه اگردولت ایران به آمریکا این حق را بدهد در واقع حاکمیت حقوقی خود را در مقابل آمریکا نقض کرده است و دولتهای دیگر هم این درخواست را از حکومت ایران خواهند داشت؛ و سوم آنکه این درخواست با سایر قوانین کشور مطابقت ندارد؛ سرانجام با نظر نخست وزیر وقت تصمیم گیری در این مورد به مجلس واگذار می شود.
منصوری افزود: در یک شکل کاملا خاص این موضوع در مجلس مطرح و با 64 مخالف در مقابل 72 موافق لایحه موسوم به کاپیتولاسیون به تصویب مجلسی می رسد که تمامی اعضایش به اختیار شاه انتخاب شده اند! اما سرانجام موضوع به اطلاع حضرت امام می رسد و ایشان نیز موضوع را افشا می کنند.
این کارشناس سیاست خارجی و سفیر سابق ایران در چین گفت: پس از کودتای 28 مرداد 1332 دولت آمریکا به صورت مستمر امتیازاتی را از ایران می گیرد و حاکمیت همه جانبه اش را بر ایران مستقر می کند و بر اساس اسناد و گفته های مقامات رژیم شاه بسیاری از تعهداتش را هم عملی نمی کند و فقط به امتیاز گرفتن و به حداکثر رساندن منافع آمریکا فکر می کرده؛ به گونه ای که شاه در آخرین روزهای سطلنت خود میگوید: ما فکر نمی کردیم که علی رغم 25 سال حاکمیت مطلقی که برای آمریکایی ها فراهم کردیم این چنین در برابر حوادث، مارا بی دفاع بگذارند.
منصوری در ادامه ضمن اشاره به اینکه مستندات زیادی از اطرافیان و نزدیکان شاه مخلوع پهلوی مانند "خاطرات اسد الله علم"، وجود دارد که معترض به رفتارها و وعده های بی فرجام آمریکایی است، افزود: حتی وزیر خارجه وقت انگلیس در سال 1357، "دیوید اوئن" به مقامات امریکایی به شدت اعتراض می کند ومی گوید زمانی که حکومت پهلوی به شما احتیاج داشت به کمک شاه نرفتید، درحالی که شما حداکثر استفاده را از ایران برده اید.
منصوری در پایان تاکید کرد: این سخن وزیر خارجه وقت انگلیس نشانه کاملی است از اینکه نمی شود به حرفهای آمریکایی ها اعتماد کرد و آنها تنها در زمانی که حداکثر منافع را بتوانند بدست بیاورند همراه متحدانشان خواهند بود.
به گواهی تاریخ، آمریکا و کشورهای استعمارگر از هر ابزاری برای توسعه سلطه سیاسی بر کشورها و وابسته نگه داشتن آنها استفاده کرده اند که کاپیتولاسیون تنها نمونه ای از آن می باشد. این واقعه تنها خشتی از دیوار بلند بی اعتمادی میان ملت ایران و دولت امریکا است، که هر گز از حافظه تاریخی ملت ایران حذف نخواهد شد.
ادامه مطلب |
|
|
|
حجتالسلام پورمحمدی به همراه سایر علمای رفسنجان در امر تبلیغ دینی و سیاسی نیز تلاش میكرد. به همت وی و چند تن دیگر از علما، مرجعیت امام خمینی(ره) در رفسنجان پذیرفته شد و به قول خود او «بدون اغراق 99 درصد مردم رفسنجان مقلد امام بودند».
ممنوعالمنبر شدن، دستگیری و زندانهای مكرر و تبعید به سیستان و بلوچستان، هرمزگان، زابل، سراوان و بندر لنگه بخشی از پرونده مبارزاتی وی است. خودش درباره پرونده مبارزاتیاش میگوید: «شاید 500 صفحه در شهربانی پرونده حقیر باشد. زندان رفتم؛ تبعید شدم.» او كه نقش سازندهای در مبارزات با رژیم پهلوی در رفسنجان داشت بهخاطر مبارزات مستمر، همواره از طرف ساواك زیر نظر بود و منبع اصلی توزیع اعلامیههای امام خمینی(ره) در رفسنجان به حساب میآمد.
علاوه بر اینها، مسجد امام و منزل حجتالاسلام پورمحمدی در رفسنجان همواره مأمن روحانیون انقلابی و وعاظ شهیر كشور بود. چنانكه بسیاری از روحانیون معروف و انقلابی از جمله حضرت آیتالله العظمی خامنهای، آیتالله مكارم شیرازی، آیات یزدی و صدوقی، آیتالله هاشمیرفسنجانی، آیتالله محلاتی، آیتالله نوری همدانی، آیتالله طاهری خرمآبادی، آیتالله خزعلی، آیتالله محمدتقی فلسفی و بسیاری از علمای مبارز به دعوت وی در رفسنجان سخنرانی كردهاند.
گزارش ساواك از دعوت آیتالله یزدی به رفسنجان توسط حجتالاسلام پورمحمدی در سال 48
حجتالاسلام شیخعباس پورمحمدی در فروردین 1303شمسی، در یك خانواده مذهبی در ماهونك رفسنجان به دنیا آمد. پدرش كه غلامحسین نام داشت و جزو كسبه شهر بود، در مراسم مذهبی فعالیت ویژه داشت. حجتالاسلام پورمحمدی در این رابطه میگوید: «پدر ما هر هفته روضهخوانی داشت و در ماه مبارك رمضان، محرم و صفر هم در ماهونك جلسات روضهخوانی داشت. از كودكی با روحانیون آشنا بودیم و خوب یادم هست حدود 5 یا 6 ساله بودم كه عصرهای پنجشنبه كه مرحوم آقا شیخمحمد محقق از كریمآباد میآمدند به ماهونك، چند نفر بودیم كه تا رودخانه كه حدود 1000 متری ماهونك بود، به استقبال ایشان میرفتیم و از بچههایی [بودیم] كه در مجالس جدی خدمت میكردیم، چایی میدادیم و ناظم جلسه بودیم. به این كار عشق داشتیم...؛ لذا از كودكی با جلسه تبلیغ و روحانیون آشنا بودم و استفاده میكردم و به مجالس عشق میورزیم.»
شیخ عباس پورمحمدی در ابتدا به شغل خیاطی مشغول بود و در سال 1326 به زیّ طلبگی درآمد و تحصیلات حوزوی خود را ابتدا در رفسنجان و سپس در یزد ادامه داد. وی در این مقطع از محضر اساتیدی چون آقا شیخ جواد تبریزی، آیتالله مشكینی و آقامیرزاحسین نوری تلمذ كرد؛ او در یزد با آیتالله مصباح یزدی همحجره و هممباحثه بود و در سال 1331 راهی قم شد.
در دورهای كه وی به تحصیل در قم اشتغال ورزید فضای سیاسی جامعه، كاملاً ملتهب و سیاسی بود. او در این دوره در درس امامخمینی(ره) و سایر فضلای بزرگ شركت كرد و با بسیاری از طلاب جوان كه بعدها هسته اصلی هواداران و پیروان امام(ره) را تشكیل دادند، آشنا شد. این آشنایی، خط سیر فعالیتهای سیاسی وی را رقم زد. از سال 1333 به بعد كه خود وی در سلك روحانیت درآمد و به عنوان واعظ شناخته شد و در مساجد شهر به منبر میرفت.
حجتالاسلام پورمحمدی از سال 1341 به بعد به عنوان امام جماعت مسجد سقاخانه رفسنجان به فعالیت مبارزاتی خود ادامه داد. اما نقطه عطف رفتار سیاسی حاج شیخ عباس پورمحمدی در گام نهادن به نهضت تازه تأسیس روحانیت، نامه معروف آیتالله خزعلی بود كه خود حجتالاسلام پورمحمدی در این باره میگوید: «حدود 25 مهر 1341 آقای خزعلی كه از سال 35 به رفسنجان آمد، نامهای به حقیر نوشت كه آیتالله خمینی با دولت، سخت روبهرو هستند؛ در موضع لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی. حقیر نامه را مابین نماز مغرب و عشاء در مسجد سقاخانه خواندم و همه مستمعین با صلوات بلند و بعد با گفتههای خودشان حمایت خود را از امام نشان دادند. چند روز بعد، مقدار زیادی اعلامیه و عكس 12 نفر مجتهد از بزرگان حوزه فرستاده شد. مأمور پست بسته سنگینی به حقیر داد. باز كردم عكس 12 نفر با فتوای آنها بود. مقداری برداشتم كه در مسجد پخش شود. در چهارراه امام و شهید بهشتی عدهای ایستاده بودند. نزدیك رفتم. فرماندار، آقای فالاسیری شیرازی بود با تمام رؤسای ادارت كه نوعاً شبها منزل یك ارباب دعوت میشدند. حقیر از زیر عبا اعلامیه را بیرون آوردم و به هر كدام یك اعلامیه دادم. به هم نگاهی كردند و حقیر هم خداحافظی كردم. فردا صبح زود رئیس ژاندارمری آمد منزل ما و گفت: آقای پورمحمدی این طریق اعلامیه پخش كردن نیست. گفتم: بار اول بود كمكم یاد میگیرم.»
فعالیتهای مبارزاتی وی در دهه 50 نیز به شدت ادامه داشت به طوری كه در سال 1350 وی ممنوعالخروج شد تا بدین ترتیب مانع ارتباط وی با علمای مبارزی كه خارج از ایران فعالیت میكردند شوند.
سند ممنوعالخروجی حجتالاسلام پورمحمدی در سال 50
حجتالسلام پورمحمدی به همراه سایر علمای رفسنجان در امر تبلیغ دینی و سیاسی نیز تلاش میكرد. به همت وی و چند تن دیگر از علما، مرجعیت امام خمینی(ره) در رفسنجان پذیرفته شد و به قول خود او «بدون اغراق 99 درصد مردم رفسنجان مقلد امام بودند». وی در همان سال از سوی آیتالله بروجردی و امام(ره)، وكالت جمعآوری وجوه شرعی را كسب كردهبود. در نتیجه تلاشهای سیاسی دینی وی و همراهانش، رفسنجان از سوی حكومت، لقب "قم ثانی" یافت. پورمحمدی ریشه این عنوان را چنین توصیف میكند: «در مجموع اوضاع رفسنجان خیلی مطلوب بود و اغلب مردم با انقلاب بودند و رفسنجان معروف شده بود به قم ثانی. مطلب از این قرار بود كه شاه آمده بود كرمان، یكی از دكترهای شاه، اهل رفسنجان بود. دوسه مرتبه بحث رفسنجان پیش میآید. بار سوم شاه میگوید به این قم ثانی علاقهای ندارم كه بعد معروف شد ]به[ قم ثانی».
ماههای محرم، صفر، رمضان و دیگر ماهها، علما و وعاظ معروف تهران و قم برای وعظ و تبلیغ به رفسنجان دعوت میشدند. چنین اقداماتی در بالابردن آگاهیهای دینی و سیاسی مردم شهر و روستا بسیار مؤثر بود. حجتالاسلام پورمحمدی در این زمینه میگوید: «برای تبلیغ بدون اغراق صدی نود و پنج (95 درصد) مبارزان را بارها به رفسنجان برای تبلیغ دعوت كردم؛ از این جهت رفسنجان در مملكت ممتاز بود... ؛ نوشتن این مطلب زیبا نیست كه راجع به خودم بگویم.»
ساواك كرمان در همین رابطه شیخ عباس پورمحمدی را چنین معرفی میكند: «همیشه سعی دارد از واعظی دعوت نماید كه آن واعظ دارای سوءسابقه باشد و این نیز خود از جمله مخالف بودن وی میباشد.» براساس اسناد موجود، وی در سال 1355 نیز تحت تعقیب شهربانی رفسنجان بوده است.
اقدام شهربانی برای تعقیب حجتالاسلام پورمحمدی
حجتالاسلام پورمحمدی پس از وقایع 19 دی قم بر شدت فعالیتهای ضد رژیم خود افزود و همراه با مرحوم حاج سیداحمد ساداتخراسانی ممنوعالمنبر شد؛ در طول این دوره نیز ایستاده در مسجد سخنرانی میكرد و استدلال میكرد كه منبر نمیرود؛ همین فعالیتهای وی باعث شد كه او در سال 56 به دو سال تبعید در زابل محكوم شود.
سند تبعید حجتالاسلام عباس پورمحمدی در سال 1356
حجتالاسلام پورمحمدی در آستانه پیروزی انقلاب به رفسنجان بازگشت و موقع بازگشت امام خمینی(ره) از پاریس به ایران، به همراه هیئتی به دیدار ایشان شتافت.
انتهای پیام/ ادامه مطلب |
|
|
|
اگر گذرتان به موزه ایران باستان افتاده باشد، در میان آثار تاریخی، حتما چشمانتان به یک موجودی عجیب و غریب درون یک محفظه ی شیشه ای می افتد. کمی جلور بروید و بادقت این مومیایی را ببینید. آری، درست متوجه شده اید، چهره و موهای مردی مومیایی که از ۱۷۰۰ سال پیش تا به امروز تا حدودی سالم باقی مانده و در موزه ایران باستان ساکن شده است.
این مرد که شما آن را درون یه شیشه می بینید، روزگاری از مردمان متمول بوده که موهای بلند سر و صورت آرایش خاصی داشته و در پایش چکمه ای چرمی ظریف و هنرمندانه و در گوش چپ خود گوشواره ای طلا دارد.
مرد نمکی در سال ۱۳۷۲ معدنکارانی که در حال خاکبرداری و استخراج نمک از معدن نمک چهرآباد استان زنجان بودند، در اواسط یکی از تونلهای معدن که حدود ۴۵ متر طول داشت، با نیمتنهٔ یک جسد مواجه شدند و سبب شد تا کاوش در این منطقه آغاز شود.
با تحقیقات و بررسی ها و آزمایش های دی ان ای دانشمندان به این نتیجه رسیدند که این مرد ۳۷ ساله با قدی در حدود ۱۷۵ سانتی متر و گروه خون +B در این معدن فوت کرده و موریانه جسدش را خورده و در نهایت بر اثر سقوط ناگهانی درون یکی از گودالهای معدن نمک، و ضربه ای شدید که به سمت راست جمجمه و صورتش وارد شده و از میان رفته است ( البته هنوز علت مرگ این مرد در پرده ابهام قرار دارد).
براساس ظاهر وی پارچه لباس خاص وی و شئ نقرهای همراهش، او اشراف زاده بوده نه یک کارگر معدن، به همین خاطر این فرض وجود دارد که وی در حال فرار به این غار پناه برده یا در یک جنگ از میدان جنگ گریخته و به این مکان پناه آورده است.
مردان نمکی، عنوانی است برای شش پیکر که در این منطقه در چند سال کاوش، کشف شد. مرد نمکی موزه ایران باستان نخستین مرد نمکی است که در این منطقه یافت شد.
قدمت : ۱۷۰۰ سال (اواخر اشکانی – اوایل ساسانی)
سال کشف: ۱۳۷۲ هجری شمسی
محل کشف : معدن نمک چهرآباد استان زنجان
محل نگهداری مرد نمکی شماره ۱: موزه ایران باستان
ادامه مطلب |
|
|
|
آرامگاه کوروش کبیر
مرگ کوروش بزرگ در حدود سال ۵۲۹ پیش از میلاد، در سال بیستوهشتم یا سیام سلطنت او بر انشان و بیستودوم پس از فتح پادشاهی ماد اتفاق افتاد. روایات مختلفی دربارهٔ مرگ کورش وجود دارد. بیشتر مورخینی که در مورد مرگ او نوشتهاند آن را در جنگ با یکی از طوایف سکایی در شمال شرق ایران گزارش کردهاند.
اما در مورد نام قومی که کورش در جنگ با آنان کشته شده یا زخمی و بر اثر جراحت آن کشته شد، اختلاف است. هرودوت آن را ماساژت نامیده، کتزیاس دربیک و برس کلدانی هم دها، که هر سه از اقوام سکایی بوده که در فاصلهٔ گرگان تا ورای دریای آرال و رود سیحون سکونت داشتهاند. نتیجهٔ جنگ هم مشخص نیست. بهگفتهٔ هرودوت سپاه کوروش شکست خورد، بهگفتهٔ کتزیاس با کمک یکی از اقوام سکایی پیروز شد و به گفتهٔ استرابون هم پیروز شدند.
شکی نیست که کوروش مقدمات امر را برای تسخیر مصر فراهم کردهاست ولی ابتدا تصمیم گرفت مرزهای شمال شرقی امپراطوری اش را از تاخت و تاز اقوام چادرنشین ماساگتها در امان بدارد. این تاخت و تازها زیانها و صدمات چشمگیری بر ایرانیان شهرنشینی که آمیخته امپراطوری هخامنشی شده بودند وارد کرده بود.
هرودوت میگوید که کوروش با حیله به یکی از اردوگاههای ماساگت حملهور شد و تمامی ساکنان آنجا را کشت. ولی پس از این جریان، قسمت اعظم نیروهای ماساگت تحت فرماندهی ملکه تومیریس، شکست سنگینی بر ایرانیان وارد آوردند و کوروش کشته شد. سر بریدهٔ کوروش در یک پوست خیک که پر از خون انسانی بود انداخته شده تا وی عطش خونآشامی خود را تسکین دهد. هرودوت مینویسد این نبرد، خونینترین جنگی بود که توسط «بربرها» صورت گرفته بود. بنابر گزارش مورخین یونانی، کوروش در جنگ با ماساگتها ۲۰۰ هزار مرد جنگی را از دست داد که اغراق آشکاری است.
از نگاه داندامایف داستانهای روایت شده توسط مورخین یونانی بیشتر از آنکه شرح یک رویداد واقعی باشند، رنگ و بوی یک رمان را دارند. اگرچه حقیقت دقیق مرگ کوروش را نمیدانیم، اما مشخص است که او در پاسارگارد دفن شدهاست. این حقیقت ممکن است که گفتههای هرودوت را دروغ جلوه دهد اما ممکن است جنازهٔ کوروش از دشمن پس گرفته شده و به پایتخت آورده شده باشد. ریچارد فرای میگوید احتمالاً داستان هرودوت ساختگی است، اما گرفتن آسیای میانه توسط کوروش صحیح است زیرا دورترین شهری که در سغد وجود دارد، سایرسچَتا (سایروپولیس) نام دارد که گستردگی فتوحات شرقی او را ثابت میکند. کتزیاس میگوید که کمبوجیه باگاپاتس - یکی از درباریان - را همراه جسد کوروش به مراسم دفن فرستادهاست.
انتقال جسد کوروش، یکی دیگر از نشانههای نادرست بودن جنگ کوروش با ماساگتهاست؛ زیرا اگر ملکه تومیریس، کوروش را کشته و سر او را بریده باشد، چگونه هخامنشیان توانستهاند با سپاهی شکستخورده جسد را از آنان پس بگیرند و آن را به درون قسمتهای داخلی ایران وارد کنند؟
در دوازدهم اوت ۵۳۰ پیش از میلاد، زنی بابلی به نام «بورسیپه» زمینی را در نزدیکی دروازهٔ سنگبراق به نام یکی از خویشاوندانش کرد. تاریخ این لوحی گلی که به خط میخی اکدی نوشته شده بود، «نهمین سال کورش، شاه کشورها» را نشان میداد. در سی و یکم همین سال در پایتخت بابل، مردی بابلی الاغش را فروخت. تاریخ این لوح مربوط به «سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه، شاه کشورها»ست. این دو سند که در ظاهر اهمیت چندانی ندارند، در واقع نشان میدهند که کوروش در فاصلهٔ بین ۱۲ تا ۳۱ اوت سال ۵۳۰ پیش از میلاد درگذشتهاست و یا حداقل، خبر درگذشت وی و بر تختنشینی کمبوجیه در این تاریخ به بابل رسیدهاست.
این نگاره، اثر الکساندر زیک، بردن سر کوروش نزد تهمرییش را به تصویر کشیده است
روایت هرودوت
هرودوت کشتهشدن کوروش بزرگ در جنگ با ماساژتها محتملترین واقعه میداند. این نگاره، اثر الکساندر زیک، بردن سر کوروش نزد تهمرییش را به تصویر کشیده است.
هرودوت مورخ یونانی نوشته که کورش پس از آنکه بابل را فتح کرد برای مطیع کردن ماساژتها که در شرق رود آراکس (سیحون) سکونت داشتند لشکرکشی کرد. وی ابتدا به فرمانروای ماساژتها تهمرییش («تُمیریس) که بیوهٔ پادشاه سابقشان بود پیشنهاد ازدواج داد اما او که دانست مقصود کوروش تسلط بر سرزمین اوست نپذیرفت و کورش به قصد جنگ با او به سوی سیحون حرکت کرد. او در ابتدا با حیلهٔ جنگی توانست یکسوم سپاه ماساژتها را نابود کند اما ملکه تمیریس با جمعآوری تمام قوای خود به او حملهور شد و در جنگی سنگین به پیروزی رسید.
بیشتر سپاه کورش نابود شده و او نیز کشته شد. هرودوت با اشاره به اینکه حکایات متعددی در مورد مرگ کوروش مطرح است و او آن که به حقیقت نزدیکتر است را انتخاب کرده مشخص میکند که خود نیز از صحت آن مطمئن نبودهاست.
هرودوت مینویسد، راجع به درگذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر مینماید نقل میکنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت (ماساژت) قومی از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور میکردند.
هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تهمرییش (تومیریس) ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دایی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد.
کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. نخست عدهای از جنگاوران ماساگتها به رهبری سپارگاپیس فرزند ملکه، به دستهای از سربازان لشکر کوروش که از بقیه جدا افتادهبودند، حمله کرده و همه را به خاک هلاکت انداختند. بعد از آن پیروزی آنها بر سفرهٔ طعام بازمانده از لشکر کوروش نشسته و با اشتیاق فراوان انقدر خوردند و نوشیدند که مست و بیهوش شدند. پارسیان در این هنگام وقت را غنیمت شمرده بر سر آنها ریختند و سپارگاپیس را اسیر کردند.
سپارگاپیس وقتی به هوش آمد و خود را اسیر دید، از کوروش استدعا کرد که غل و زنجیر از او بردارند. کوروش این تقاضا را اجابت کرد. وقتی دستان او آزاد شد، از شدت ننگ و عار خود را درجا کشت. بعد از جنگی بین دو سپاه درگرفت که از جهات شدت و خشونت در میان سایر اقوام سابقه نداشت و عاقبت ماساگتها غلبه کردند و خود کوروش نیز کشتهشد.
بروسوس (مورخ کلدانی) در ۲۸۰ پیش از میلاد آوردهاست که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شدهاست. از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمدهاست که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیکها (به انگلیسی: Derbike) به او وارد آمدهبود، کشته شدهاست. آنها فیلهایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیکها متحد بودند، زوبینی به ران او انداختهاست و کوروش را به خیمهاش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشتهاست.
اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکاها بودهاند، نشان میدهد که آخرین جنگهای کوروش با طوایف سکاها بودهاست اما به نوشته زرینکوب بعید به نظر میرسد که وی در این جنگها کشته شدهباشد. مخصوصاً در روایت هرودوت بسیار بعید میرسد که باقیماندهٔ سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند. بر طبق روایتهای گزنفون و استرابون این جنگها به کشته شدن کوروش منجر نشدهاست و وی به مرگ طبیعی وفات یافتهاست. در هر حال راجع به پایان کارش، هیچ روایتی را از روی قطع بر روایت دیگر، نمیتوان ترجیح داد.
روایت کتزیاس
کتزیاس مورخ دیگر یونانی جنگ کورش را با قومی به نام دِربیک به پادشاهی آمُرّایوس گزارش کردهاست. دربیکها توانستند با فیلهای جنگی خود سوارهنظام ایرانیان را محاصره کرده و کوروش بزرگ از اسب به زیر افتاده و یک جنگجوی هندی - که از متحدین دربیکها بودند- او را با زوبینی که به رانش میخورد، مجروح میکند. روز بعد «آمورگِس» پادشاه سکائی به کمک ایرانیان آمده و آنها فاتح شده و دربیکها مطیع میشوند اما کورش چند روز بعد پس از وصیت به اطرافیان خود و تعیین کمبوجیه به عنوان جانشین خود میمیرد.
روایت برس کلدانی
از بروسوس مورخ کلدانی نقل قول شده که کوروش در نبرد با قوم داها کشته شد. دها از اقوام ساکن اطراف گرگان بودهاند.
روایت تروگ پمپهای
تروگ پمپهای مورخ رومی هم روایتی مشابه هرودوت را اتخاذ کرده با این تفاوت که مینویسد سپاه ۲۰۰ هزار نفرهٔ کوروش در گردنههای کوهستان به محاصرهٔ سپاه ملکه ماساژتها درآمده و تمامی آنها نابود شده، حتی یک نفر هم زنده نمیماند تا خبر این واقعه را ایرانیان برساند.
روایت گزنفون
کسنوفون مورخ یونانی مرگ کورش را در کتاب کوروشنامه به شکل طبیعی و در پارس گزارش داده. به گفتهٔ او کورش در خواب از مرگ خود مطلع میشود و پس از نیایش و وصیتهایی به نزدیکان و دوستان و بزرگان کشور از دنیا میرود. روایت کسنوفون در مورد مرگ کورش به داستانهای اساطیری مربوط به مرگ کیخسرو پادشاه کیانی شباهت دارد.
منبع:wikipedia.org
ادامه مطلب |
|
|
|
آتوسا دختر کوروش کبیر
آتوسا
نام کامل: Utauθa
زادروز :۵۵۰ (پیش از میلاد)
زادگاه: پاسارگاد
مرگ: ۴۷۵ (پیش از میلاد)
محل مرگ: پارسه
آرامگاه :نقش رستم در کنار داریوش بزرگ
دودمان: هخامنشی
پدر :کورش بزرگ
مادر :کاساندان
فرزندان :خشایارشا
ویشتاسپ
ماسیشته
هخامنش
آتوسا (فارسی باستان: اوتَئوثَه Utauθa؛ اوستایی: هئوتسه Hutaosā؛ پهلوی: Hudōs؛ عربی: خطوس؛ پارتی: xwdws؛ ایلامی: ú-du-sa؛ حدود ۵۵۰ پ م – ۴۷۵ پ م) دختر کوروش بزرگ، ملکه پادشاه هخامنشی داریوش یکم، و مادر خشایارشا بود. به گواهی مورخین یونانی، او بانفوذترین همسر داریوش بزرگ بود.
شخصیت آتوسا، همانند دیگر زنان پارسی نبود. به گفته مورخین یونانی، در عین زنانگی، او خصلتهای مردانگی نظیر قدرتطلبی، درایت و اقتدار را نیز داشت. گرچه پسر آتوسا (خشایارشا) پسر ارشد داریوش یکم نبود، ولی به دلیل زیرکی و نسب پدری او (کوروش بزرگ)، توانست که پسرش را جانشین همسرش کند. روایت هرودوت در مورد او، گرچه ممکن است افسانهای باشد، ولی بازتابی از روایتهای پارسیها در مورد قدرت او است. گرچه در منابع تاریخی، سخنی از مذهب آتوسا نیامده، لیکن نام او، نمودی از نام زرتشتی هتوئسه است که نشان میدهد، بایستی او پیرو آئین زرتشت میبوده است. هرودوت، با روایت داستانی، اولین جنگ بین پارسیها و یونانیها را به آتوسا و پزشک محرم او، دموکدس مربوط میسازد.
آتوسا یا آتشسا از شهبانوهای ایران بود. وی دختر کورش بزرگ، و خواهر خوانده کمبوجیه، و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش یکم، و مادر خشایارشا بود. پس از آناهیتا او دومین کسی بود که لقب بانو که یک عنوان مذهبی بود، گرفت. آتوسا خواندن و نوشتن را به خوبی میدانست، و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت.. پس از درگذشت کمبوجیه در راه بازگشت از مصر، داریوش یکم با آتوسا ازدواج میکند. این ازدواج چند دلیل داشتهاست:
ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت او را قانونی جلوه میداد.
از آنجا که آتوسا باهوش، با فرهنگ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب میآمد.
آتوسا از قدرت فوقالعادهای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان که به توصیه او انجام شده بود، داریوش یکم همواره از نصیحتهای او بهره میجست. او حتی علاقمند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند.آتوسا از صلب داریوش شاه دارای چهار فرزند شد، که بزرگترین آنها خشایارشا بود. اما آتوسا همسر اول داریوش یکم نبود، و داریوش از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشا بزرگتر بودند.
مطابق قانون پادشاهی, پسر بزرگ شاه پس از او به پادشاهی میرسید. اما آتوسا آن قدر بر شوهر خود نفوذ داشت که توانست خشایارشا را پس از داریوش به پادشاهی برساند.در زمان پادشاهی خشایارشا آتوسا به عنوان مادر پادشاه در امور دولت دخالت میکرد. آشیل در نمایشنامه خود همواره از او به عنوان بانوی بانوان یاد میکردهاست. میتوان گفت که در نمایشنامه آشیلوس پس از خشایار، آتوسا بیشترین نقش را بازی میکند.
از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها میدانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بودهاست. احتمالاً آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش بزرگ در نقش رستم قرار دارد.
سردیس سنگی منتسب به آتوسا کشف شده در اطراف تخت جمشید
زندگینامه:
آتوسا همسر برادر خود، کمبوجیه دوم بود که بعد از مرگ کمبوجیه، به طریقی به حرمسرای گئومات (بردیای دروغین) وارد میشود. اما سرانجام، داریوش بزرگ مالکیت حرمسرا را به دست گرفته و با آتوسا ازدواج میکند و او را همسر اصلی خود و ملکهٔ هخامنشیان میکند.
داریوش با پیوستن به خانوادهٔ کوروش، به مشروعیت جانشینی تضمینی خاندان هخامنشی دست یافت. بنابر گزارش هرودوت، او داریوش را تشویق میکرد تا با یونان وارد جنگ شود، چرا که میخواست اَتیک، اَرگیو و کورینثیان را خراجگذار کند. به علاوه، آتوسا از همسرش، کنیزهایی از سرزمین لکونی، اَرگیو، اَتیک و کورنیثیان طلب کرد. بر عقیده احمدی، این گزارش هرودوت ناشی از آن است که هرودوت، جهت مشروعیت دادن به اندیشه یونانیان در مورد زنان هخامنشی (که این افراد، دسیسهگر و فتنهگر بودند) این گزارش را نوشته است، در حالی که داریوش، به منظور تلافی مداخله آتن در تاراج سارد و به آتش کشیدن معبد ایزدبانوی بومی سیبله، به یونان لشگر کشیده بود.
به روایت هرودوت، دِمُکدِس، پزشک یونانی که پس از معالجهٔ داریوش، به سمت پزشک خصوصی او منصوب شده بود، میتوانست از شاه تقاضای هر چیزی به جز بازگشت به وطن داشته باشد. کمی بعد، غدهای بدخیم در سینهٔ آتوسا پدیدار میشود. او بیماری خود را با دمکدس در میان میگذارد، و دمکدس که شوق دیدار میهن را داشت، محرمانه از او میخواهد تا در صورت موفقیت در معالجه، تقاضای او را به شرطی که زیانی برایش نداشته باشد، بپذیرد.
آتوسا میپذیرد و درمان میشود. دمکدس از او میخواهد که شاه را با این یادآوری که جوان، ثروتمند و نیرومند است، برای حمله به یونان ترغیب کند. آتوسا به داریوش میگوید جنگ با یونان از یک سو بر آوازه و قدرت او نزد پارسیها میافزاید و از سوی دیگر، چون آنان را سرگرم میسازد، از فرصت ایجاد مزاحمت میکاهد. داریوش جواب میدهد که قصد جنگ با سکاها را دارد، اما آتوسا جواب میدهد که چیره شدن بر سکاها هر لحظه ممکن است ولی او آرزوی تصرف یونان را در سر دارد. به ویژه که راهآشنایی مثل دمکدس در دسترس است.
داریوش میپذیرد و دموکدس را به همراه جاسوسان پارسی برای به دست آوردن اطلاعات به سواحل یونان میفرستد. پارسیها وظیفه داشتند که از فرار پزشک یونانی جلوگیری کنند. بر اثر تحریک او، لشکر پارسیها سواحل یونان را شناسایی کردند و نیروی دریایی یونان را هم بررسی کردند و با راهنماییهای دموکدس کروتونی، پزشک خصوصی او و داریوش هدایت شدند. گرچه لشکرکشی موفقیت آمیز بود، دموکدس موفق شد فرار کند. رجبی گرچه در صحت کل روایت هرودوت شک دارد، اما جزئی از روایت را میپذیرد، چرا که آن را حامل برداشت معاصرین هرودوت از دربار ایران، اعتبار ملکه و علت یکی از بزرگترین جنگها میان پارس و یونان میداند.
عکس آتوسا دختر کوروش کبیر و مادر خشایارشاه
فرزندان و جانشینی:
تندیس خشایارشا، شاهزاده هخامنشی به همراه ملازمش. در زمان یورش مقدونیها یا در دورههای بعدی، به صورت خشایارشا آسیب وارد کردند.
آتوسا چهار پسر از داریوش داشت: خشایارشای یکم، ویشتاسپ، ماسیشته و هخامنش. خشایارشا بزرگترین فرزند بود؛ ویشتاسپ، فرماندار نیروهای خشایارشا در باختر و سکاها بود؛ ماسیشته، یکی از فرماندهان خشایارشا بود، و هخامنش، دریاسالار ناوگان مصر بود. آتوسا به خاطر تبار و زیرکی خود، تأثیر زیادی بر شوهرش و دربار هخامنشی داشت. در سال ۴۸۷ پ. م در دعوای حرمسرا، او حمایت داریوش را با جانشینی خشایارشا بهدستآورد.
خشایارشا اولین پسرش بود ولی اولین فرزند داریوش نبود. داریوش سه پسر دیگر از اولین زنش، دختر گوبریاس داشت. انتصاب خشایارشا به عنوان فرماندهٔ کل ارتش پارسی به او قدرتی برای جانشینی در آینده داد. جابهجایی قدرت بعد از داریوش به خشایارشا، باید به سبب اقتدار بزرگ آتوسا باشد. آتوسا در مدت حکومت پسرش، او جایگاه والای ملکه مادر را به دست آورد.
هنگام درگیری میان آرتوبازان (Artobazane؛ پسر همسر داریوش بزرگ) و خشایارشا، به سبب اینکه خشایارشا در هنگام پادشاهی پدرش به دنیا آمده بود، تخت پادشاهی را از آن خود کرد. هرودوت اظهار میدارد که حتی بدون این دلیل هم، پادشاهی از آن خشایارشا بود، چرا که «تمام قدرت در دستهای آتوسا بود». اما احمدی، جانشینی خشایارشا را تصمیم قاطعانه داریوش میداند، چرا که با سپردن ولیعهدی به دیگر پسرانش (از همسرانی غیر از تبار هخامنش)، زمینه جاهطلبی و باجگیری آنها را میسر میکرد.
دومین سند احمدی، گزارش هرودوت است که روایت میکند در آستانه لشکرکشی داریوش به مصر، پسرانش بر سر جانشینی به کشمکش پرداختند که با مداخله آتوسا، به نفع خشایارشا پایان پذیرفت، اما حقیقت آن است که در در برجستهنگاریهای داریوش و خشایارشای جوان، بر روی چهارچوبهای دروازۀ جنوبی تالار اصلی تَچَر و نبشتۀ سه زبانۀ روی برجستهنگاری چهارچوب شرقی آن (XPk)، خشایارشا بر خلاف سنت دیرینه شاهان هخامنشی، خود را به صراحت شاه نخوانده است. این کتیبه نماینگر این است که خشایارشا، در زمانی بسیار زودتر (از گزارش هرودوت) و به صراحت، به جانشینی پدرش برگزیده و معرفی شده بود.
مذهب:
فیلیپ کیپر مدتها پیش اظهار داشت که نامهای هیشتاسپ (پدر و همچنین نوادگان داریوش بزرگ)، آتوسا (هوتَوسا، دختر ارشد کوروش بزرگ و شاهدختهای متعدد پارسی)، پیسَوتنس (Pišišyaoθana، شاهزاده پارسی، پسر ویشتاسب)، داماسپ (فرم فارسی باستان جاماسب، شاهزاده هخامنشی) و سپنددات (Spəntōδāta، نام شاهزاده پارسی که کتسیاس، بر بردیای دروغین گذاشته بود) نشان میدهند که هخامنشیان به دین زرتشت آشنایی داشته و سنت زرتشت را گرامی میداشتند. با کشف کتیبههای ایلامی در تخت جمشید، و دیدن نامهای چندگانهٔ اوستایی، این فرضیه برای پژوهشگران مستند شد.
مرگ:
آیسخولوس (آشیل) در نمایشنامهٔ ایرانیان حکایت کرده که زمانی که خشایارشا به یونان تاخت، آتوسا هنوز زنده بود. در حقیقت نام هم در لوحهای استحکامات پرسپولیس دیده نشده است، ولی ثابت نمیکند (آنگونه هینتس ادعا میکند) که در آن موقع مرده است.[۱]
از پایان عمر آتوسا اطلاعی در دست نیست. ژوستین میگوید خشایارشا در حال خشم او را به قتل رسانده است. ظاهراً تابوت او و خواهرش، آرتستونا در آرامگاه داریوش و در کنار تابوت خود داریوش قرار گرفته بود. احتمالاً بنایی که امروزه کعبه زرتشت خوانده میشود، به دستور آتوسا که میخواسته همانند مادرش آرامگاهی باشکوه داشته باشد ساخته شده است، اما چون بعداً داریوش آرامگاه خود را به وسعتی ساخت که همهٔ بلندپایگان خانوادهاش در آن جای گیرند، کعبه زرتشت به ملکههای کهتر و شاهزادگان اختصاص یافت.
منبع:fa.wikipedia.org
ادامه مطلب |
|
|
|
یكی از علوم متداول و پیشرفته در دوران ساسانیان علم نجوم و هیئت بود
تعلیم و تربیت در دوره ساسانی چگونه بود؟ عصر ساسانی یكی از درخشانترین دورههای فرهنگ و دانش ایران پیش از اسلام میباشد و بسیاری از پژوهندگان و دانشمندان برآنند كه ریشه و شالوده تمدن و نهضتهای علمی و دانشهای اسلامی ، همین فرهنگ و دانش ایرانی بوده است، زیرا نوشتهها و كتابهای علمی پهلوی و همچنین كتابهای یونانی و هندی كه به زبان پهلوی برگردانده شده بود ، به عربی ترجمه و پایه و مایه فرهنگ اسلامی گردید.
در پایان این مقاله سعی خواهد شد كه برای تأیید این موضوع به آراء و عقاید دانشمندان و پژوهندگان دوره اسلامی و خاورشناسان قرون اخیر تا اندازهای كه مجال سخن باشد اشاره گردد. جنبشهای علمی و پیشرفتهای فرهنگی ایران در عهد ساسانی از زمان اردشیر ، بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی و شاپور اول آغاز و در دوران فرخنده و طلائی خسرو انوشیروان به برترین پایه و اوج خود رسید ، تا آنجا كه ایران در بین كشورهای مشرقزمین از این لحاظ نیز در اعداد بزرگترین و برجستهترین دولت جهان شمرده میشد.
پادشاهان این دودمان، آنهائی كه دانش پژوه و دانش پرور بودهاند از تجلیل و تشویق دانشمندان، خواه ایرانی و غیر ایرانی و جلب آنها به دربار و مراكز علمی ، فروگذار نكردهاند، و این رویه تا بدان پایه رسید كه انوشیروان پس از باز گشت برزویه حكیم از مسافرت هندوستان، او را با اعزاز تمام پذیرفت و نزد خود نشانید و به او گفت: هرچه خواهی به تو میدهم هر چند كه شركت در پادشاهی باشد. لیكن متأسفانه ذخایر و آثار علمی ایران كه در این دوره اندوخته شده بود، هنگام تاختوتاز تازیان و برچیده شدن شاهنشاهی ساسانی، به دست مهاجمین بیدانش و متعصب، از بین رفت و طعمه آب و آتش گردید.
معدودی از آن كه از تباهی و رویدادهای تاریخی در امان بماند همانها است كه بعدها در زمان خلفای دانشپرور عباسی به عربی ترجمه شده و پایه و مایه دانشهای اسلامی گردید.
آموزشگاهها از تحقیق و تفحص در تاریخ ایران عصر ساسانی چنین برمی آید که سازمان های علمی و تربیتی آن روزگاران عبارت از خانواده، مدرسه و آتشکده ها بودند. براساس نوشته های کتاب کریستین سن، غلامی از خدمتگزاران دربار خسرو اول تفصیل تعلیماتی را که آموخته بود بیان داشته است. روشن است که آگاهی از چگونگی آموزش یافتن او کمک بسیاری برای شناخت ویژگی های آموزشی آموزشگاه های عصر ساسانی می نماید.
«در سن مقرر او را به مدرسه گذاشته اند و قسمت های مهم اوستا و زند را به مانند یک هیربد در آنجا از برکرده، سپس در تعلیمات متوسطه ادبیات، تاریخ، فن بیان، هنر، اسب سواری، تیراندازی، نیزه بازی و به کار بردن تبرزین را آموخته و موسیقی و سرود و ستاره شناسی را فرا گرفته و در شطرنج و سایر بازی ها به حد کمال رسیده است و...»
همچنان که پیشتر نیز یاد گردید، عصر ساسانیان با گسترش و توسعه آیین مسیح و همچنین ظهور مکتب های مانوی و مزدکی که مبلغان هریک از اینان در آموزش و تعلیم اصول مورد نظر خویش کوشا و فعال بودند همراه گردید. از سوی دیگر، توسعه و پیشرفت باورهای بودایی و عقاید و افکار چینی نقش اساسی در ایجاد سازمان های نوین آموزشی در ایران ساسانی ایفا نمود، بر این اساس، آموزشگاه ها هم از نظر کیفیت و هم از نظر کمیت توسعه یافته و بسط پیدا نمودند.
بارزترین نمونه آموزشگاه های عصر ساسانی دو مدرسه مشهور ایرانی یکی در شهر «رها» و دیگری در شهر «نصیبین» بود که هریک حدود هشتصد جوینده دانش در خود جای داده بودند. بنا به اسناد به جای مانده از آن دوران، مدت تحصیل در مدرسه نصیبین سه سال بود و طی دو دوره تابستانی و زمستانی مجالس درس برگزار می شد. برای اقامت شاگردان آن نیز مجموعه های متشکل از خانه های کوچک اختصاص یافته بود که در هرکدام هشت الی 10 نفر می زیستند.
از دیگر سوی، شاگردان بدون اجازه مسوولان مدرسه حق خروج از محوطه مدرسه را نداشته و تنها به هنگام تعطیلی مجالس درس اجازه بیرون رفتن می یافتند. شایان توجه است که کلاس های درس مدرسه نصیبین به طور معمول از صبح تا شام برقرار بود. در این روزگار با گسترش دین مسیح و زبان سریانی، حوزه های علمی بسیاری به توسط مسیحیان در شهرهای مختلف ایران بنیان نهاده شد. از این مدارس دانشمندان بزرگ و نام آوری چون نرسی و فرهاد، رئیس دیر شهر موصل و پولس ایرانی که کتابی مشتمل بر بحث منطق به ویژه منطق ارسطویی برای انوشیروان نوشت برخاستند.
نجوم و هیئت یكی از علوم متداول و پیشرفته در دوران ساسانیان علم نجوم و هیئت بود كه دانشمندان و منجمان دوره بعد از اسلام از بقایای كتابهای این دوره استفاده كردند و از عقاید ایرانیان در این باب هم ردیف با عقاید رومیان و بابلیان و هندیان مطالبی نقل نمودهاند كه مورد تأئید و استفاده ستارهشناسان و علمای علم هیئت قرار گرفته است.
فلسفه مانی - اندیشه مزدک در عهد ساسانی دو مکتب نوین مزدکی و مانوی ظهور نمودند و البته این دو مکتب صفحاتی نوین را در تاریخ فلسفه ایران باز نمودند که به جای خود شایان توجه است. آنچه روشن است، مزدکیان و مانویان به تبلیغ اصول خویش پرداخته و بدین ترتیب این دو مکتب توسعه ای روزافزون یافتند، به خصوص حکمت مانوی گسترش بسیار یافت و در پهنه وسیعی از دنیای آن روزگار یعنی از چین تا سرزمین گل (فرانسه) هوادارانی یافت.
شایان توجه است که مانی برای سهولت آموزش اصول آیین خویش به مردم عادی و بی سواد از تصاویر زیبا سود می جست و به همین سبب به مانی نقاش نیز ملقب گردید. از معروفترین کتاب های او که تصاویر زیبا در آن جلوه می نمود کتاب ارژنگ را می توان نام برد.
مزدک نیز با نشر افکار خویش که به مرام اشتراکی اشتهار یافته بود و بسیار به فلسفه مارکسیستی - سوسیالیستی امروزین شباهت داشت از نیروهای موثر در فرآیند دانش و دانش پژوهی عصر ساسانی به شمار می آمد. پیام اجتماعی فلسفه مزدک ایجاد نظام مساوات جویانه توزیع ثروت بود. آیین مزدک که از نظر اقتصادی به تقریب ماهیت سوسیالیستی داشت یک جنبش دینی عرفانی با جنبه های اجتماعی نیرومند بود.
جنبشی که توسط مزدک برپا گشت خیزشی توده پسند و برابری خواهانه بود که در شکل افراطی خود برابری توزیع ثروت و شکستن یا کاستن موانعی را توصیه می کرد که سبب شده بود دارایی و زن در دست طبقات ممتاز قرار گیرد. فردوسی در اثر سترگ خویش، شاهنامه، جزئیات بیشتری درباره فلسفه اخلاقی و اجتماعی آیین مزدک به دست داده و اقرار داشته است که در آیین مزدک انسان می بایست بر پنج دیو رشک، کین، خشم، نیاز و آز چیره باشد تا سعادتمند گردد.
در حقیقت، همانگونه که دکتر احسان یارشاطر، از نویسندگان مجموعه تاریخ ایران دانشگاه کمبریچ، اذعان داشته است فلسفه اخلاقی مزدک بر پایه های صلح و عدالت مبتنی بود. وی بر آن باور بود دور کردن رنج از مردمان که علت آن وسوسه های دیو تاریکی است تنها با از میان برداشتن انگیزه های هم چشمی و ستیزه و با سهیم کردن مردم در بهره برداری از وسایل و منابع موجود با روحیه عشق به برادری و برابری امکان می یابد. مزدک نیز چون مانی کتابی را برای تبلیغ آیین خویش نگاشته بود که امروزه در دست نمی باشد، اما در منابع تاریخی سده های نخستین اسلامی به دو ترجمه ابن مقفع و ابان لاحقی از آن اشاره شده است.
منبع:
تاریخ ساسانیان تألیف كریستن سن
tebyan.net
ادامه مطلب |
|
|
|
- مجموعه: مناسبتها در ایران و جهان
مشروح وقایع ماه محرم الحرام
روز اول ماه محرّم الحرام:
۱.آغاز ایام حسینی
اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمدعلیهم السلام است،که همه انبیاء وملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام محزون اند.باید گفت:ماه حزن واندوه تمام عالم است،چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره سیدالشهداء علیه السلام را از عرش خدا رو به زمین می آویزند و حزن واندوه عالم را فرا می گیرد.
همچنین آغاز مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله علیه السلام است،که مردم را به امور اعتقادی خویش آشنا می کند،ودستورات دین خود را از حسینیه ها و تکایا و مساجد به خانه های فکر ودل خود به ارمغان می برند. شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام واشک بر آن حضرت،از وظایف ما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام است.
۲-ماجرای شعب ابی طالب علیه السلام
در پی بالا گرفتن قدرت اسلام پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قریش پیمان نامه ای نوشتند وطی آن قرار گذاشتند با بنی هاشم تکلم نکنند و با آنان هم سفره وهمنشین نشوند و معامله ننمایند؛و آنان را به گونه ای در فشار قراردهند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به قریش تحویل دهند تا آن حضرت را به قتل رسانند . حضرت ابوطالب علیه السلام بنی هاشم را به دره ای که منتسب به آن حضرت بود برد،و اطراف آن را محکم کرده وبرای حفظ جان پیامبر صلی الله علی وآله وسلم شبانه روز کمر همت بست.
آن حضرت شبها با شمشیر پروانه وار گرد شمع وجود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می گردید ومی فرمود :«تا زنده ام دست از یاری او برنمی دارم.»او در هرشب چند بار محل خواب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را تغییر می داد وعزیزترین فرزند خود یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام را به جای آن حضرت می خوابانید،و روز فرزندان خود و فرزندان برادرانش را به حفاظت از آن حضرت می گماشت. در مدتی که در شعب بودند بر آن حضرت ومسلمانان بسیار سخت گذشت ،تا آنجا که شبها صدای گریه اطفال گرسنه بنی هاشم را ساکنین اطراف شعب می شنیدند.
پس از دو سال و چند ماه خداوند موریانه را مأمور کرد،وپیمان نامه آنان را از بین برد به جزء اسماء الهی که در آن بود. حضرت ابوطالب علیه السلام این خبر را به کفار داد،و آنان با دیدن چنین معجزه ای دست از تصمیم خود برداشتند وبنی هاشم به خانه های خود بازگشتند.۲
3-جنگ ذات الرقاع
در سال چهارم هجرت _به تحریک قریش _بین مسلمانان و قبایلی که اطراف مدینه زندگی می کردند و قصد محاصره مدینه را داشتند جنگی در گرفت .پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با ۴۰۰یا۷۹۰ نفر از مدینه بیرون رفتند.در این غزوه حضرت نماز خوف خواندند و جنگ تا سه روز طول کشید تا شر آنان دفع شد.این واقعه به قولی در ۱۵جمادی الاولی بوده است.
4- اولین جمع آوری زکات
در روز اول محرم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای اولین بار مأمورانی را برای جمع آوری زکات و صدقات به اطراف مدینه فرستادند.
ادامه مطلب |
|
|
|
- مجموعه: تاریخ و تمدن
قيام حضرت امام حسين (ع) از روز خودداري از بيعت با يزيد تا روز عاشورا ۱۷۵ روز طول كشيد. قيام سالار شهيدان از مدينه آغاز و به كربلا ختم شد. اين قيام يك هفته در مدينه، ۴ ماه و ۱۰ روز در مكه، ۲۳ روز بين راه مكه تا كربلا (از دوم محرم تا دهم محرم) به طول انجاميد.
ورود امام حسين (ع) به مكه، ماندن چهار ماه و پنج روز در اين شهر و تبليغ براي قيام، حركت از مكه به طرف كوفه، استقرار در كربلا، چگونگي خيمه زدن، عدم آغاز حمله تا عصر تاسوعا و علت يابي آن، بخشي از تصاوير روزشمار عاشورا است.
اين ۳۰ اسلايد شامل مرگ معاويه، حركت امام حسين (ع) از مدينه به مكه، مكه، رفتن خانه عباس بن عبدالمطلب، رسيدن نامههاي كوفيان، حركت آن حضرت از مكه به طرف كوفه با ذكر منازل، رسيدن به منزل خزيمه، رسيدن به منزل زباله، رسيدن به منزل جبل ذوحسم و رسيدن به كربلا ميشود.
اتفاقات روز دوم محرم الحرام سال ۶۱ هجري و چينش خيمهها، روزهاي سوم، چهارم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم، صبح نهم و عصر نهم محرم الحرام، شب عاشورا، صبح عاشورا، ظهر عاشورا، عصر عاشورا، بني هاشم و شهادت حضرت علي اكبر (ع)، شهادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)، شهادت حضرت علي اصغر (ع) و شهادت امام حسين (ع) از ديگر اسلايدهاي حماسه مصور عاشورا است.
ادامه مطلب |
|
|
|
- مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی
وداع امام حسین با قبر پیامبر
وداع امام حسین (ع) با قبر جدش امام حسین علیه السلام در شب دوّم به کنار قبر جدش (ص) شتافت در حالی که غمگین و اندوهناک بود تا از ستم ستمکاران نزد آن حضرت شکایت بَرَد. امام (ع) در برابر قبر شریف ایستاد، دو رکعت نماز خواند، بسیار متأثر و افسردهخاطر بود، آنگاه از محنتها و گرفتاریهایی که بر آن حضرت وارد شده بود، شکایت کرد و گفت: «خداوندا! این قبر پیامبرت محمد است و من فرزند دختر محمد، ماجراهایی برایم پیش آمده که تو میدانی. خداوندا! من معروف را دوست میدارم و از منکر، بیزارم، ای دارنده شکوه و عظمت، به حق این قبر و هر کسی که در آن است از تو میخواهم برای من آنچه را موجب رضایت تو و پیامبرت است، انتخاب فرمایی.» امام حسین (ع) جدش را در خواب میبیند حضرت حسین (ع) برای مدتی طولانی به قبر جدش نگاه کرد، در حالی که اطمینان یافته بود که دیگر آن را نخواهد دید، آنگاه به گریه افتاد. هنوز سپیده صبح ندمیده بود که آن حضرت را خواب فرا گرفت، جدّش حضرت رسول (ص) را در خواب دید که با گروهی از فرشتگان آمده بود. آن حضرت، امام حسین (ع) را در آغوش گرفت و میان دو چشم وی را بوسید در حالی که به وی میفرمود: «ای پسرم! گویی که تو به زودی در کربوبلا در میان جمعی از امتم، کشته شده و سربریده خواهی شد در حالی که تشنه خواهی بود و به تو آب نخواهند داد و تشنهکام خواهی بود اما سیراب نخواهی شد، آنها با این وجود به شفاعتم در روز قیامت امید خواهند داشت، برای آنان در نزد خداوند، بهرهای نخواهد بود. عزیزم! حسین! پدر، مادر و برادرت بر من وارد شدهاند، آنها مشتاق تو هستند، همانا برای تو در بهشت درجاتی است که جز با شهادت به آنها دست نخواهی یافت...» امام حسین (ع) برای مدتی طولانی به جدش (ص) نگاه کرد و عطوفت و مهربانی آن حضرت را نسبت به خود به یاد آورد. آنگاه، اشتیاقش فزونی یافت و محنتهای بزرگی که از حکومت اموی بر او وارد میشد در نظرش مجسم گشت؛ زیرا وی یا باید با فاجر بنیامیه بیعت کند و یا کشته شود. آنگاه به جدش متوسل شد و با تضرع به او گفت: «ای جد من! نیازی به بازگشت به دنیا ندارم، مرا نزد خود ببر و مرا با خود به منزلت وارد کن.»
پیامبر (ص) متأثر شد و به وی فرمود: «باید به دنیا باز گردی تا شهادت روزیات شود و پاداش بزرگی که خداوند در آن برای تو قرارداده است، تو و پدر و عمو و عموی پدرت، روز قیامت در یک گروه محشور میشوید تا وارد بهشت گردید.» حضرت حسین (ع) پریشان و مضطرب، از خواب برخاست، در حالی که امواجی از درد و غم بر او دست یافته بود و به یقینی که کوچکترین شکی در آن راه نداشت، رسیده بود که حتماً شهادت روزیاش خواهد گشت، پس همه اهل خانهاش را جمع کرد و آن خواب غم انگیز را برایشان گفت، در آن روز در شرق زمین یا در غرب آن، هیچ کس بیش از اهل بیت رسول اللَّه (ص) غمگین و هیچ مرد و زنی بیشتر از آنان گریان نبود.
هنگامی که امام تصمیم به ترک مدینه گرفت، بانوان خاندان عبدالمطلب غرق در اندوه و غم شدند
وداع امام حسین (ع) با قبر مادر و برادرش حضرت حسین (ع) در تاریکی شب به سوی قبر مادرش، یادگار پیامبر (ص) و پاره تن آن حضرت رفت و مدتی در برابر قبر شریفش ایستاد، در حالی که نگاههای آخرین وداع را بر قبر میافکند و عواطف سرشار و مهربانیهای فراوانش را به یاد میآورد، دوست میداشت که زمین باز شود تا مادر، وی را همراه خود به زیر خاک برد، آنگاه به گریه افتاد و با قبر، وداعی گرم نمود و سپس به طرف قبر برادر پاکش حضرت حسن (ع) رفت و با اشک خود، زمین قبر را سیراب کرد، در همان حال دردها و غمها او را در بر گرفته بودند. پس از آن، غرق در اندوه و غم به خانه خود بازگشت.[۳]
هراس بانوان بنیهاشم هنگامی که امام تصمیم به ترک مدینه و پناه بردن به مکه گرفت، بانوان خاندان عبدالمطلب، در حالی که به شدت محزون و متأثر بودند جمع شدند؛ زیرا خبرهای بسیاری از رسول خدا (ص) در مورد کشته شدن فرزندش حسین (ع)، به آنان رسیده بود. آنها شروع به نوحه سرایی نمودند و صدایشان به گریه بلند شد. منظرهای هراسانگیز بود، حضرت حسین (ع) با ارادهای محکم، روی به آنان کرد و فرمود: «شما را به خدا! این کار را که معصیت خداوند و پیامبر است، آشکار نکنید.» دلهایشان به درد آمد و فریاد زدند: «نوحه سرایی و گریه را برای چه کسی میخواهیم، امروز نزد ما همانند روزی است که رسول خدا (ص)، علی، فاطمه و حسن درگذشته بودند... خداوند ما را فدای تو قرار دهد، ای محبوب نیکان...!» یکی از عمههای آن حضرت به سوی او آمد در حالی که چهرهاش برافروخته شده بود. با صدایی که از گریه مرتباً قطع میشد، گفت: هاتفی را شنیدم که میگفت: وان قتیل الطف من آل هاشم اذل رقاباً من قریش فذلت «آن کشته سرزمین طف، از خاندان ها
شم، گردنهایی از قریش را به ذلّت نشاند و آنها خوار شدند.» امام (ع) او را آرام کرد و دستور به شکیبایی داد همان گونه که دیگر بانوان از خاندان عبدالمطلب را چنین امر فرموده بود.»
منبع: karbobala.com ادامه مطلب |
|
|
|
- مجموعه: متفرقه دینی
واقعه غدیر خم در آخرین سال زندگی رسول گرامی اسلام (ص) رخ داد
حارث بن نعمان فهرى پس از مخالفت آشكار خطاب به رسول خدا صلی الله و علیه وآله گفت: "اى محمد! ما را به خدا خواندى پذیرفتم، نبوت خود را مطرح كردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتیم، ما را به اسلام دعوت كردى اجابت كردیم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانید خواندیم، به زكات و روزه و حج و جهاد سفارش كردى اطاعت كردیم، حال پسر عموى خود را امیر ما ساختى كه نمى دانیم این حكم از طرف خداست یا با اراده شخصى شما پیدا شده است؟"
رسول خدا صلی الله و علیه وآله پاسخ داد سوگند به خدا كه جز او پروردگارى نیست، این دستور از طرف اوست.
حارث بن نعمان فهرى با غروری که تمام وجودش را فرا گرفته بود تقاضاى عذاب كرد. بیچاره فکر می کرد قدرتى وجود ندارد تا او را كیفر دهد.
سر به آسمان بلند كرد و گفت: "خدایا اگر آنچه را كه محمد صلوات الله علیه درباره على علیه السلام مى گوید از طرف تو است و به امر توست، سنگى از آسمانى بر من فرود آید و مرا عذاب كند" هنوز سخنانش به پایان نرسیده بود كه از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را به هلاكت رساند كه آیات 1 و 2 سوره معراج نازل شد. (تذكره الخواص ص 19: ابن جوزى حنفى و تفسیر المنارج ج 6 ص 464)
در حقیقت مخالفان غدیر در هیچ برهه و زمانی از حرکت و تلاش باز نایستاده اند و همیشه در همه ی زمان ها به فراخور موقعیت های مختلف به نقشه کشی پرداخته اند.
اگر بخواهیم مخالفان غدیر را بشناسیم در دو جبهه می توان آن ها را توصیف کرد:
جبهه ی اول در اولین جبهه که مخالفین بر روی غدیر کار کردند، این بود که اصل روایت غدیر، به فراموشی سپرده شود. کار به جایی می رسد که وقتی معاویه به ابن عباس می گوید: شنیدم فضایل علی را می گویی، شنیدم غدیر می گویی، بترس و از این کار بپرهیز.
ابن عباس می گوید: من فقط قرآن می خوانم، آیات ولایت را بیان می کنم.
معاویه می گوید: آیات را بخوان، امّا تفسیر آیات برای تو ممنوع است.
وقتی جوّ جامعه این می شود که حتّی آیات قرآن تفسیر نشود، پیدا است که روایت غدیر به چه سرنوشتی گرفتار می شود.
جبهه ی دوم در این جبهه سعی کردند محتوا را از میان بردارند. می گویند: به فرض، حدیث غدیر را قبول کردیم و قول راویان را و این همه عدد را پذیرفتیم و تسلیم شدیم، امّا غدیر چیز تازه ای ندارد و سخن فقط از محبت علی است، سخن از یار و یاور علی بودن است؛ یعنی علی دوست شما است، علی یار و یاور شما است.
و این مخالفان همیشه در مقابل انبوهی از سؤالات قرار می گیرند که باید جواب بدهند؛ از جمله «یا اَیهَا الرَّسول بَلِّغْ ما انْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»
مفسّران اسلام که به این آیه می رسند خودشان را در مقابل دو سؤال مهم می بینند:
سؤال اوّل چه برنامه ی تبلیغی بوده که تا آخر عمر پیغمبر صلی الله علیه وآله زمین مانده بود و لازم بوده است ابلاغ بشود که با کلمه ی «بلّغ» اصرار شده است.
کلمه ی «بلّغ» که به تأکید اشاره دارد، فقط یک بار در قرآن مجید آمده است.
چه برنامه ای بوده که خداوند با این لحن داغ به پیامبر صلی الله علیه وآله می گوید: «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» اگر ابلاغ نکنی، رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای.
سؤال دوّم چه برنامه ای بوده که ابلاغش ترس آور بوده است تا خداوند بفرماید: «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ» پیغمبر! غم به خود راه مده و از کسی نترس. تو در حفظ الهی هستی، پس برنامه را تبلیغ کن. تمام مفسّران اهل سنت در مقابل این دو سؤال مانده اند که چه جواب بدهند. آیا مسأله ی گوشت های حلال و حرام بوده که در سوره ی مائده مطرح شده است؟ آیا مسأله ی مهم دیگری بوده، اگر جهاد بوده است که سالیان دراز مسلمانان جهاد می کردند. اگر اصل مسأله ی توحید و یگانگی خدا بوده که رسول خدا صلی الله علیه وآله 23 سال روی آن زحمت کشیده و تبلیغ کرده بود. پس چه پیام مهمّی بوده که «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه»؟
چه حادثه ی مهمی بوده که عده ای مخالفش بودند و ممکن بود برای پیامبر صلی الله علیه وآله توطئه بچینند که خداوند پیغمبرش را در امن و امان خودش قرار می دهد؛ «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»؟
تا به امروز جواب این سؤالات باقی مانده. چرا؟ برای این که ریشه ی مطلب که داستان غدیر است، یا از نظر روایت یا از نظر محتوا و معنا پوشانده شد.
این بخش عظیم از تاریخ اسلام، وقتی در تاریکی فرو رفت، سؤال های مربوط به آیات قرآن بدون جواب باقی ماند.
باید بگوییم اگر همه ی عالم را بگردیم، تمام آیات و روایات را ببینیم و تمام تاریخ اسلام را بررسی کنیم تا داستان غدیر را در کنار آیه 67 مائده قرار ندهیم، تفسیر این آیه برای ما غیر ممکن است. (به نقل از سخنان آیة الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله)
به راستی اگر مخافان غدیر با خلافت امیر المؤمنین علیه السلام مخالفت نمی كردند ، چه می شد؟
در کتب اهل سنت به روشنی آمده است كه با كوچكترین دقت معلوم می شود كه اگر چنان كه حضرت امیر علیه السلام خلیفه می شد چه اتفاقی می افتاد ... اینك به برخی از این روایات اشاره می كنیم:
1 - هدایت مردم به صراط مستقیم و بهشت : به اقرار اهل سنت و طبق روایات ایشان در صورتی که امیر مومنان علیه السلام را به خلافت می رساندند ، مردم را به راه راست و به سوی بهشت هدایت می نمودند.
ابن مسعود از رسول خدا صلی الله و علیه وآله نقل کرده است که فرمودند: گمان می کنم که مرگ من نزدیک شده است؛ عرضه داشتم: ای رسول خدا صلوات الله علیه، آیا ابوبکر را به جانشینی تعیین نمی کنید؟ پس از من روی برگرداندند و چنین به نظر من رسید که ایشان با این کار موافق نیستند ؛ پرسیدم :آیا عمر را تعیین نمی کنید ؟ باز روی از من برگرداندند و چنین به نظر من رسید که با این کار موافق نیستند ؛ گفتم : ای رسول خدا، آیا علی را به جانشینی تعیین نمی فرمایید ؟ پاسخ دادند : همین است قسم به خدایی که جز او نیست ؛ اگر با او بیعت کنید و از او اطاعت نمایید همه شما را به بهشت رهنمون خواهد ساخت . ( المعجم الكبیر ج10/ص67)
به رسول خدا صلی الله و علیه وآله عرض کردند: ای رسول خدا ، آیا علی علیه السلام را به عنوان جانشین تعیین نمی فرمایید ؟ فرمودند : اگر علی علیه السلام را به عنوان سرپرست قبول کنید او را هدایت کننده و هدایت شده خواهید یافت که شما را به راه راست می کشاند. (حلیة الأولیاء ج1/ص64)
2 - رهنمود مردم به راه روشن هدایت : بعد از دور شدن مردم از انتخاب امیر مومنان علیه السلام به خلافت ، در مورد راه راست نظرات مختلفی پیش آمده و هر گروه خود را بر راه راست می پندارد ؛ در این زمینه اهل سنت روایات جالبی دارند :
واقعه غدیر خم، یکی از مسلّم ترین مسائل تاریخ اسلام است
روایت ابن ابی الحدید از ابن عباس است که عمر به او گفته بود : ! أما إن ولى أمرهم حملهم على المحجة البیضاء والصراط المستقیم : آگاه باش که اگر حاکم شود مردم را به راه روشن هدایت و راه راست هدایت خواهد کرد. (شرح نهج البلاغة: 52/12)
3 - رهنمود جامعه به سوی حق عمر در مورد اصحاب شوری گفته است : اگر این کار را به شخص کم مو بسپارند ایشان را به حق وادار می کند اگر چه بر گردنش شمشیر برگیرد . پس به او گفتم این را از او می دانی و او را خلیفه نمی کنی؟ ... (تاریخ مدینة دمشق ج42/ص428)
شبیه این مضامین در الكامل فی التاریخ ج2/ص460 و تاریخ الطبری ج2/ص580 و تاریخ الإسلام ذهبی ج3/ص639 و... و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 13 ص 260 آمده است .
4 - احیای سنت پیامبر اكرم (صلوات الله علیه و آله) یکی از فوایدی که بر انتخاب امیر مومنان علیه السلام مترتب می گشت، احیا شدن تمامی سنت های رسول خدا صلی الله و علیه و آله بود ؛ امیر مومنان بعد از به دست گرفتن خلافت ظاهری سعی در از بین بردن بدعت های خلفا نمودند، که این قضیه با مخالفت مردم ناکام ماند؛ اما اگر از همان ابتدا حق به حضرت داده می شد حضرت سنت رسول خدا صلوات الله علیه را زنده می گردانیدند :
عمر به ابن عباس گفت : إنّ أحراهم إن ولیها أن یحملهم على كتاب اللّه وسنّة نبیّهم صاحبك، یعنی علیّاً.
سزاوار ترین شخص برای وادار کردن مردم بر کتاب خدا و سنت رسول خدا صاحب تو (علی علیه السلام) است. (تاریخ المدینة المنورة: 883/3)
5 - موجب اتحاد جامعه اسلامی مهمترین عامل تفرقه در بین مسلمانان، اختلاف ایشان در مورد دین است ؛ و به همین جهت اگر کسی می توانست این اختلاف را از بین ببرد همه مسلمانان با یکدیگر متحد شده و همگی به ریسمان محکم الهی چنگ می زدند و از تفرقه دوری می کردند .
در این زمینه در کتب اهل سنت روایات بسیاری نقل شده است که رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمودند : علی علیه السلام است که برای امت من آنچه را در آن اختلاف می کنند بیان می کند؛ بنابراین اگر به ایشان فرصت بیان دین داده می شد دیگر کسی در دین اختلاف نمی کرد :
از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیر مومنان علیه السلام فرمودند: تو هستی که بعد از من برای امتم آنچه را در آن اختلاف کردند بیان می کنی. (المستدرك: ج 3 ص 122)
منبع:tebyan.net
ادامه مطلب |
|
|
|
به این مطلب امتیاز دهید
0% 0%
به گزارش سرویس سیاسی جام نیـوز، مساله نقش آفرینی بی بی سی در ماجرای کودتای 28 مرداد و عملکرد این شبکه در موضوعات مربوط به ایران از جمله مسائلی هستند که در مصاحبه با دکتر "سیدمجید تفرشی"(تاریخنگار، سندپژوه و تحلیلگر امور فرهنگی و بین المللی) مطرح کرده ایم. د ر گذشته بخش اول این مصاحبه با عنوان «آمادهباش بیبیسی برای درگذشت یک آیتالله!؟» از همین رسانه منتشر شد.
دکتر تفرشی متولد 1343 تهران و دانش آموخته تاریخ و علوم سیاسی در دانشگاههای تهران و لندن است. وی همچنین صاحب شش کتاب تألیفی، حدود شصت و چهار مقاله پژوهشی و آکادمیک و شماری مقاله و یادداشت در موضوعات تاریخی و سیاسی درباره ایران و انگلیس است.
حضور وی در شبکههای ماهوارهای فارسی زبان مانند بی بی سی و صدای آمریکا و زمینههای اصلی پژوهشهای او در خصوص "تاریخ معاصر مرجعیت و تشیع" و "سیاست و حکومت در بریتانیا" باعث شد تا در این گفتگو به بررسی شیوه برخورد بی بی سی با مسائل تاریخی و سیاست رسانهای این خبرگزاری انگلیسی در رابطه با ایران بپردازیم.
آنچه در پی میآید بخش دوم این مصاحبه است که در آن به مسائل مربوط به 28 مرداد پرداخته شده است.
نقش بی بی سی در 28 مرداد چه بوده ، مساله دخالت مستقیم بی بی سی در جریان کودتا 28 توسط صادق صبا مدیر سابق بخش فارسی کتمان شده، آیا چنین چیزی وجود داشته؟
در سال 1332 شمسی، حدود 13 سال از تاسیس بخش فارسی سرویس جهانی بی بی سی می گذرد. حدود 1319 و چند ماه قبل از شهریور 20 و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین بخش فارسی بی بی سی تاسیس شد. از همان ابتدا تاسیس رادیو بی بی سی فارسی برای پروژه براندازی و ایجاد ناامنی و تثبیت اشغال ایران توسط متفقین بوده و این چیزی نیست که من بگویم و کاملا مستند هست و اسناد آن در بی بی سی و یا آرشیو وزارت خارجه بریتانیا موجود است. بعضا منتشر شده و برخی را هم خود من منتشر کردم که مقداری از آن نیز آماده انتشار است و هنوز منتشر نکرده ام.
در فاصله 1319 تا 20 به هر حال تلاش بی بی سی این بود که دولت مرکزی تحت الحمایه دولت اشغال گر قرار بگیرد و کشورهای اشغالگر بتوانند ماشین جنگی خود را در ایران پیش ببرند. بعد از این که نیروهای متفقین اختلافات خود را در مورد آینده ایران بعد از رضا شاه کنار می گذارند، یعنی کنار گذاشتن بحث جمهوری و بازگشت قاجاریه و توافق بر سر ایران با حضور ولیعهد جوان به عنوان پادشاه. جدید خوب موضع بی بی سی در مورد ایران تغییر می کند و از آن به بعد مواضع بی بی سی در خدمت تایید سلطنت قرار می گیرد. به تدریج دستگاه وزارت خارجه انگلیس بخش عمده ای از منویاتش در مورد ایران را از طریق رادیو بی بی سی انجام می داد.
در سال های بعد از جنگ یعنی از سال 1324 تا سال 1330 یک رابطه حسنه ای بین دولت ایران و بی بی سی برقرار بود، اما بعد از 1329 و 1330 که ملی شدن صنعت نفت در ایران مطرح شد بی بی سی به طور کامل و تمام قدر جهت منافع دولت بریتانیا و شرکت نفت انگلیس در ایران و علیه دولت ایران ، دولت دکتر مصدق و طرفداران نهضت ملی شدن نفت وارد عمل شد و این وارد شدن این قدر صریح و آشکار و عریان بود که به گفته بسیاری از کسانی که آن موقع در بی بی سی بودند از جمله آقای عباس دهقان که فایل صوتی آن هم در آرشیو خود بی بی سی موجود هست، برای اولین بار در تاریخ بی بی سی گویندگان و تهیه کنندگان فارسی زبان و ایرانی های بی بی سی دست به اعتصاب زدند. این افراد به دلیل این که برنامه ها علیه ایران و ملی شدن صنعت نفت بود حاضر به همکاری نشدند و برای مدتی دولت بریتانیا مجبور شد تهیه کنندگان و گویندگان را از بین افرادی که در وازرت خارجه فارسی بلد بوند بیاورد. البته بعد از مدتی با فارسی زبان ها به توافقی می رسد که آن ها بر می گردند.
بنابر این مساله صرف 28 مرداد نبوده و تقریبا این ماجرای قبل از شهریور 1320 وجود داشته و در جریان ملی شدن صنعت نفت به اوج خودش رسید و در سال های کشاکش بین دولت و شرکت نفت انگلیس از یک سو و دولت ایران و مردم ایران برای ملی شدن نفت این تقابل وجود داشته است. تا تیر ماه سال 1331 این مساله تا حدی پنهان بود و رعایت حال دولت می شد چون دولت مصدق در حال لابی بود از طریق آمریکا و حتی شوروی و سازمان ملل برای حل کردن مساله بود.
بعد از قطع روابط سیاسی ایران و بریتانیا و تعطیل شدن سفارت بریتانیا در تهران و بعد از حادثه 30 تیر که روابط دولت ایران با دنیا تیره تر شد و دولت مصدق یک دست تر شد و شیوه رادیکال تری در پیش گرفت، مواضع بی بی سی هم خصمانه تر شد. فاصله 13 ماهه بین 30 تیر تا 28 مرداد 32 ما شاهد این هستیم که بدترین حملات در بی بی سی به خصوص در بخش فارسی علیه دولت مصدق ، علیه ملی شدن صنعت نفت و علیه اراده ملی هستیم.
تقریبا در گفتارهایی که روزانه در بی بی سی به عنوان بخش های خبری و تحلیللی پخش می شد و به عنوان مواردی که به عنوان بیانیه دولت بریتانیا خوانده می شد، این طور مطرح می شد که: 1- ملی شدن صنعت نفت کار غیر قانونی است. 2- به صلاح ایران نیست. 3- برخلاف تبلیغات رسانه های آزادیخواه ، روزنامه ها و رادیوها دولت بریتانیا هیچ گونه بدهی به ملت ایران ندارد. 4- حق و حقوق زیادی به ملت ایران پرداخت کرده و اعلام کردند همان شانزده درصد مقرر که البته گاهی هم در طول دوجنگ خورده شد و ندادند را پرداخت کرده اند و ایرانی ها نباید بیشتر از این توقع داشته باشند. و این بریتانیا است که به خاطر آبادانی که به خاطر مساله نفت ایجاد کرده از مردم ایران طلبکار است و صنایع نفتی ایران بخشی از هبه دولت بریتانیا است که به مردم ایران داده است!
اینها مواردی است که در پوشش اخبار و غالب لفاظی های رسانه ای به عنوان تحلیل یا کار کارشناسی و یا از زبان دیگران، مطرح می شد و مرتبا مردم ایران اینجور بمباران می شد که ملی شدن صنعت نفت یک کار غیر ضروری و یک کار غیر اخلاقی و غیر قانونی است. این ها به طور روزانه در برنامه بی بی سی وجود داشت که البته متن برنامه ها کماکان هنوز موجود است.
این تبلیغات با دستگاه نخست وزیری و با سازمان امنیت خارجی بریتانیا (ام ای 6) و با قسمت های مربوط به دستگاه وزارت خارجه و دستگاه های تبلیغاتی و آنچه که ما امروز از آن به عنوان دیپلماسی عمومی و مردم محور نام می بریم، کاملا هماهنگ بود. البته در آن زمان چنین اسمی نداشته اما مسائلی به عنوان فتح قلوب و اذهان مردم کشورهای هدف مطرح بوده و به روازنه در دستور کار قرار می گرفت.
وقتی بحث براندازی دولت مصدق در تیر و مرداد 32 مطرح شد، طبیعاتا محمد رضا شاه به دلیل این که نگران بود چون ناتوان و بی تجربه بود و از موج سیاسی که علیه اش ایجاد شده بود، می ترسید شکست بخورد و مطمئن نبود دولت های غربی از او حمایت می کنند. روی کار آمادن دولت آیزنهاور در آمریکا و چرچیل در بریتانیا و جنگ قدرت در شوروی باعث می شود دولت مصدق از جهت بین المللی تا حدی تضعیف شود. آمریکا سویه و نگاهش ابتدا مساله شوروی و جنگ سرد بود و کمونیسم را خطر اصلی می دانست و بعد مساله نفت برایش مطرح بود در صورتی که برای انگلیس عکس آمریکا نفت مساله عمده بود و وقتی سکان به انگلیس داده می شود در مرحله اول کودتا، شاه برای این که اطمینان پیدا کند و مطمن شود که چرچیل به نمایندگی از آمریکا از او حمایت می کند، چون می گوید به من باید یک نشانه ای داده شود که دولت بریتانیا از این مساله حمایت می کند و همانطور که گفته شد مطرح می شود که در یکی از برنامه ها ی بخش جهانی به جای این که گفته شود الان ساعت دوازده است گفته بشود الان دقیقا ساعت دوازده نیمه شب است. در مستندی هم که ساخته شده این موجود است و با دقت به آن پرداخته شده است.
مساله جالبی که وجود دارد این است که در حدود 5 سال پیش در دانشکده مطالعات شرقی و افریقایی دانشگاه لندن همایشی برگزار شد به عنوان نقش بی بی سی در انقلاب ایران و کارشناسان انگلیسی و مجریان سابق و تهیه کنندگان بی بی سی و حتی اعضا وزارت امور خارجه انگلستان نگاه منتقدانه و پوزش خواهانه ای از رفتار در مقابل ایران در طول تاریخ داشتند. ولی در آن جلسه اقای صادق صبا که تازه به عنوان رئیس بخش فارسی بی بی سی انتخاب شدند نکته ای را مطرح کردند که به کلی باعث حیرت بود و مطر ح کردند که این مساله اعلام ساعت 12 در زمان کودتا به کلی دروغ است و چنین چیزی مطرح نشده چون بخش فارسی نیمه شب برنامه نداشته است! البته این حرف درستی است، اما مشکلی وجود دارد این است که اساسا کسی نگفته در بخش فارسی گفته شده و این اتفاق در بخش سرویس جهانی بوده و هیچ ربطی به بخش فارسی نداشته و این ادعای آقای صادق صبا کاملا بی اساس است.
بی بی سی در جریان تحریم های هسته ای همواره به دنبال توجیه تحریم ها بوده، در ماجرای مذاکرات هسته ای و نوع اطلاع رسانی این شبکه چه نظری دارید؟
چند وجه را باید در سیر طبیعی اخبار توجه داشت. یکی سیاست گذاری های کلان و یکی نیات و منویات و اغراض تولید کننده، مجری و سردبیر که در این مساله هماهنگ عمل می کند و هر کدام نقش خود را دارند.
در مساله مناقشه هسته ای که سابقه 10 تا 12 ساله دارد اما از سال 88 به بعد به نظر می رسد تلاش برای رادیکال کردن فضای ایران برای خراب کردن وضعیت ایران در این مناقشه یا مصالحه با جامعه بین المللی با شدت بیشتری در دستور کار بی بی سی است. منظور این نیست که هر روز در دستور کار است، منظور خروجی نهایی است. ممکن است کسی بگوید موارد نقض هم وجود دارد.
به نظر می رسد جناح های تندرو که تاثیر گذار هستند روی بی بی سی، علاقه مند نبودند که ایران بتواند با جامعه بین المللی به صلح دست پیدا کند و مساله تحریم ها و مساله خطر حمله نظامی به مراکز هسته ای رفع شود. علاقه مندی این شبکه به نمایش رویارویی ایران با جامعه بین المللی بود که هم دلایل سیاسی و ایدئولوژی و اقتصادی هم در این رابطه وجود دارد. به نظر می رسد جناح های تاثیر گذار بر بی بی سی علاقه مند بودند نظرات نئوکان های از هر دو سو را بیشتر منعکس کنند تا ایجاد دوقطبی بشود و بگویند هیچ راه مذاکره ای نیست.
از طرح واقعیات و لطیفه ، از نوع رویکرد مفسران و گزارشگران مشهور بی بی سی که البته من اسم نمیبرم اما همه می دانند در روند مذاکرات هسته ای در وین و لوزان و ژنو، مرتب دم از ناامیدی می زدند که ایران پای میز مذاکره نخواهد نشست و مذاکرات به شکست خواهد انجامید و ما دهها بار شاهد این نوع تحلیل ها و گزارش ها بودیم. واقعیت این است که در عرصه بین اللملی رسانه، عده ای راضی نیستند که آب خوش از گلوی ایران پایین برود. نانشان چه شخصی و چه رسانه هایشان و استراتژی حامیانشان در عدم آرامش در روابط ایران با سایر کشور ها است و این را می توانید در سیر کلی برنامه های بی بی سی و مشابه آن می توان دید.
در 14 خرداد امسال بی بی سی با سنارویوی از پیش طراحی شده که از ابتدا شکست خورده بود چون مستندات تاریخی برای آن نداشت، به دنبال القای این بود که امام خمینی (ره) به دنبال رابطه با امریکا بوده است، مباحث تاریخی هم مطرح شد که با واکنش های زیادی روبرو شد، نظر شما به عنوان یک مورخ و سند پژوه درباره این گزارشات چیست؟
مجموعه گزارش هایی که بی بی سی روی سایتش قرار داد در خصوص رابطه امام در سال 42 و 57 منتشر کرد، به نظر من دو وجه دارد. اتفاقا در هفته گذشته که کنفرانسی در دانشگاه وین در خصوص یازدهمین دوره دو سالانه مطالعات ایران بود، با آقای مارک گزیروفسکی که برجسته ترین فرد در خصوص سند پژوهی در مساله اسناد سیا هست هم تقریبا همین نظر بنده را داشت.
کسی که این گزارش را تهیه می کرد یعنی آقای کامبیز فتاحی، متاسفانه دچار یک معضل شخصی بود. شما وقتی کارشناس حرفه ای نباشید در خصوص سند پژوهی و سند شناسی، در واقع نوع برداشت و کنار هم قرار دادن این ها به عنوان یک پازل، تخصص می خواهد و کاری نیست که هر خبرنگار و فعال رسانه ای نیست.همانطور که یک مورخ هم ممکن است خبرنگار یا روزنامه نگار خوبی نباشد.
به عنوان یک کارشناس سند پژوه که به این گزارش نگاه می کنید، اولین مساله ای که برای شما جلب توجه می کند نوعی بی تجربگی و خام دستی کسی است که روی این مجموعه کار کرده است. تازه فرض بر این است که غرضی نباشد که به نظر من بوده است. مساله دوم این است که قرار بود این دست آویزی بشود در یک مقطع خاص تا به وجه سیاسی آیت الله خمینی و اسطوره ای شکست ناپذیر که از زد و بند های سیاسی منزه است، لطمه بزند. بنابر این، دو مساله را باید کنار هم دید. یکی نابخردی و خام دستی کسی که این مجموعه را کنار هم قرار داده و مطلب دیگراین که فردی در کنار غرض ورزی و پیش فرض هایی تعیین شده سیاسی، با پیدا کردن چند تکه کاغذ ذوق زده شده و به دنبال استشهاد سیاسی برای منویات و مدعیات خودش است، نه برای کشف حقیقت و این دو مساله با هم جمع شده است.
چند نکته درهمین مساله لازم به ذکر است، یکی این که درست است که آیت الله خمینی و کمره ای هم دوره و همشهری بودند، اما به لحاظ سیاسی اصلا با هم ارتباط خوبی نداشتند. به هیچ وجه آقای کمره ای نمی توانست رابط خوبی برای پیغام بردن باشد.
اساسا گزارشگران امنیتی چه موساد باشد چه سیا و چه هر جای دیگری معمولا یک سری حرف هایی را می زنند که از زبان دیگران شنیده اند و این مطالب را به عنوان گمانه زنی های امنیتی باید مد نظر قرار دهند. این ها معمولا سند تاریخی نیستند. شخصی مطلبی گفته و شخصی شنیده و این ها ثبت می شوند در گزارش های امنیتی به معنی این نیست که این اتفاق افتاده و سند تاریخی نیست. این کار به نظر من یک کار غیر حرفه ای است.
در ماه های منتهی به انقلاب طبعا کسانی که در محدوده نزدیک به رهبر انقلاب بودند با آمریکا و سایر کشورها ارتباطاتی داشته اند. به هر حال آمریکا بزرگترین حامی شاه بوده اما این که شما از این اسناد استناد کنی که شخص ایت الله خمینی با آمریکایی ها مستقیما مذاکره کرده و یا خواهان مذاکره بوده دروغ محضه، و اصلا چنین چیزی وجود ندارد و اساسا چنین چیزی هم از این اسناد در نمیاد و هرچی هم زور زدن نتوانستند چنین چیزی را ثابت کنند.
روش و منش آقای خمینی این چنین نبود، اما دیگران از جمله ابراهیم یزدی، مرحوم بازرگان و برخی روحانیون با آمریکایی ها ارتباطاتی داشتند و باید هم می داشتند، برای این که ارتش دست آمریکا بود و سران حکومت شاه از آن ها حرف شنوی داشتند و باید تعامل می کردذند که انتقال قدرت بدون خشونت و کمترین آسیب به مردم صورت بگیرد و این ربطی به خود امام نداشته و اسناد دیگری هم که در این باره وجود دارد، هیچ گاه امام رابطه نداشته و به دنبال رابطه با آمریکا نبوده است.
نکته جالب این که تلاش عمومی این مجموعه در کنار تلاش سخیف تری که در سایر شبکه های لوس آنجلسی اتفاق می افتد این است که انقلاب ایران، مرهون یک توطئه بین المللی بوده و در زمان حکومت پهلوی همه چیز گل و بلبل بوده است و سال 57 همه چیز مرتب بود، یک دفعه به هم ریخت و آمریکا هم در آن نقش داشته است و این نشانه توطئه مشترک غرب و آمریکا با رهبرانقلاب بود. این تصورات خام دستانه متاسفانه در این مجموعه بی بی سی هم دیده می شود. قبلا بی بی سی از ورود آشکار به این قضیه به خاطر اعتبار رسانه ای خودداری می کرد، اما این بار ما دیدیدم که برای نشان دادن افسانه که انقلاب اسلامی ایران محصول زد و بند انقلابیون با غرب بوده و حکومت پهلوی قربانی یک توطئه بین المللی شده، وارد این عرصه شد. در صورتی که تا آستانه انقلاب و حداقل تا آبان57 تمام اسناد بین المللی نشان می دهد که آمریکا تمام قد و به طور کامل از شاه حمایت کرده است، کوچکترین خدشه ای نمیتوان به این قضیه وارد کرد.
از 13 آبان 57 به دلیل این که شاه توصیه آمریکا در مورد ارتشبد اویسی را نپذیرفت و فرد بی لیاقتی مثل اذهاری را سر کار آورد و بیماری شاه آشکار شد، غربی ها همچنان حمایت کردند اما با احتیاط تر. حتی در اسناد منتشر شده از کنفرانس گوادولوپ که کمتر از یک ماه به انقلاب است، شاهد این هستیم که علی رغم این که از رفتار شاه اظهار ناامیدی می کنند، از حکومت بختیار حمایت می کنند. نتیجه یک نوع خیال پردازی سلطنت طلب ها است که در این جا می بینیم که بی بی سی هم دارد از این قضیه حمایت می کند که نشان بدهد توطئه ای وجود دارد. مذاکره با آمریکایی ها از جانب امام وجود نداشته است. استفاده از این اسناد در بی بی سی هم غیر حرفه ای بوده و هم ابزاری و به نظر می رسد بخشی از یک پروژه حساب شده برای خدشه وارد کردن به وجهه رهبری انقلاب و توطئه قلمداد کردن سرنگونی حکومت پهلوی است.
در خصوص چگونگی ارتباط بی بی سی با محافل بهائیان و حمایت های خاص این شبکه از فرقه بهایت، چه مشاهدات تاریخی وجود دارد؟
بخش فارسی بی بی سی از ابتدای تاسیس ارتباط تنگاتنگی با سازمان بهاییت داشته و سردبیر بخش فارسی حسن موقر بالیوزی است که نه تنها بهایی که رئیس کل بهائیان بریتانیا بود. از ان به بعد هم بهاییان در سطوح مختلف در بی بی سی تاثیر گذار بوده اند. حسن موقر بالیوزی فرزند موقرالدوله بالیوزی بوده که در کابینه سیاه کابینه سوم اسفند کودتای سید ضیاء الدین طباطبایی وزیر فواید عامه بود و بسیار مشهور بودند به ارتباط با بریتانیا چه در جنوب ایران چه تهران و جاهای دیگر که اسنادش در ایران و خارج از ایران موجود است. خودش هم که از ابتدا تحصیل در بریتانیا بوده و چندین اثر درباره تاریخ بهاییت دارد هم از جهت سیاسی و تاریخی و ایدئولوژیک و یکی از ایادی امر الله بود و یکی از افراد شاخه مرکزی بهاییت بعد از مرگ شوقی افندی بوده و رئیس کل بهاییان بریتانیا و ایرلند بود در زمانی که در بی بی سی مشغول به کار بود. ادامه مطلب |
|
|
|
لمپنیسم سیاسی، جریانی است که حکومت پهلوی برای بقای خود به آن پناه برد و جریان دموکراسیخواهی در ایران را به تعویق انداخت.
به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ لمپنیسم سیاسی جریانی است که شاهان پهلوی به کمک آن توانستند فرایند دموکراسیخواهی را در ایران سالیان درازی به تعویق بیندازند، در این میان شعبان جعفری و نقشش در کودتای 28 مرداد بیش از همه شناخته شده است.
شعبان جعفری معروف به شعبون بیمخ یکی از نامهای جنجالی تاریخ معاصر ایران و از بازیگران اصلی کودتای ۲۸ مرداد بود. وی زورخانهدار و باستانیکار ایرانی بود که بیشتر به خاطر حضورش در حرکات سیاسی به خصوص در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ شهرت داشت.
شعبان جعفری در میان لاتها و محلهگردانهای آن زمان به شعبون بیمخ و شعبان درخونگاه شهرت داشت.
در پی کودتای ۲۸ مرداد، وی نقش دست اوّلی در پیروزی خیابانی طرفداران شاه و ارتش در مقابل نیروهای چپ و ملّی طرفدار مصدّق بازی کرد. در این میان برخی اسناد نشان میدهد که وی در کودتای ۲۸ مرداد از دولتهای انگلیس و آمریکا برای سرنگونی دولت محمد مصدق و حمایت از محمدرضا شاه پهلوی پول گرفته است.
در همین حال شعبان جعفری خود را از مریدان آیتالله کاشانی و از حامیان و اعضای گروه فدائیان اسلام میدانست؛ ادعایی که 180 درجه با رفتار و کردار وی تفاوت داشت. خود شعبان جعفری مدعی بود که در روز ۲۸ مرداد سال ۳۲، وی تا حدود ظهر در زندان شهربانی بوده و بنابراین نمیتوانسته نقشی اساسی در به ثمر رسیدن کودتای ۲۸ مرداد بازی کرده باشد. در زمینه این دو ادعای اخیر بحث و جدلهای تاریخی فراوان است.
شعبان جعفری اعتقادات شدید مذهبی داشت و آن طور که اطرافیانش میگویند نماز و روزه اش تا آخرین سال حیات هم قطع نشد. وی متولد محله درخونگاه در منطقه سنگلج در قلب شهر تهران بود، محلهای که آیتالله محمد طباطبائی (از سران مشروطیت)، آیتالله شریعت سنگلجی (از استادان بنام و نواندیش فقهی) و رضا شاه پهلوی (تا قبل از کودتای سوم اسفند) در آن محله میزیستند.
آخرین کار زندگی شعبون بیمخ، حاضر شدن در مقابل دوربین سهراب اخوان فیلمساز ایرانی بود که میخواست فیلمی از زندگی شعبان بسازد. فیلمی که نام آن را "خط آخر" داده بود.
وی که علاقهاش به محمدرضا شاه پهلوی و شاه دوستیاش بر کسی پوشیده نیست، بعد از انقلاب ایران، نامش در لیست افرادی بود که تحت تعقیب کمیته ضربت انقلاب اسلامی قرار داشتند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دولتمردان وقت، بارها وی را به دست داشتن در ناآرامیهای شهرهای مختلف ایران متهم میکردند.
عصر روز 27 مرداد، تهران روزهاست که شاهد راهپیماییهای مکرر در حمایت از دولت مردمی دکتر مصدق است. کودتای نافرجام چند روز پیش زمینه آگاهی فزاینده مردم را فراهم نموده است، این در حالی است که شکاف میان حامیان دولت به ویژه نیروهای مذهبی به رهبری آیتالله کاشانی با ملیگراها به رهبری دکتر مصدق بیش از هر زمانی شده است.
مذهبیون مصدق را به تکروی و اقدامات نابهجا متهم نمودند. فضا به قدری تیره و تار است که بیم وقوع اتفاقی ناگوار در هر لحظه احساس میشود. با این حال تهران آن شب آرام به نظر میآمد، زيرا شب پيش از آن، لوی هندرسون سفير آمريكا كه از خارج به تهران بازگشته بود به ديدار دكتر مصدق كه در منزل بود شتافته بود و به او متذكر شده بود كه تظاهركنندگان اتباع آمريكا را آشكارا تهديد میكنند و اگر تظاهرات ضد شاه و ضد استعمار و سلطه ادامه يابد دولت آمريكا ايران را منطقه ناامن اعلام كرده و اتباع خود را از کشور خارج خواهد ساخت.
به هر حال 28 مرداد 1332 یادآور روزی تلخ در تاریخ معاصر ایران است، روزی که در آن دولت مردمی دکتر محمد مصدق به جهت شکاف ایجادشده میان ملیون و مذهبیون و کاستیهایش ظرف ساعاتی ساقط شده و زمینه تداوم حکومت شاهنشاهی محمد رضا پهلوی فراهم آمد.
بیگمان اشاره به 28 مرداد، برخی اذهان عمومی را به سوی اقدامات جنونآمیز اراذل و اوباش وقت تهران در سرکوب مردم و دولت وقت سوق خواهد داد، اراذلی که سرکردگی آنها بر عهده شخصی به نام شعبان جعفری موسوم به شعبان بیمخ بود.
شعبان جعفری موسوم به شعبان بیمخ و یا شعبان درخونگاه در سال 1300 شمسی در محله سنگلج تهران و در خانوادهای فقیر و پر جمعیت (دارای 13 خواهر و برادر) به دنیا آمد. شرارت از همان کودکی با شعبان عجین شده و موجب اخراج چندین باره او از مدرسه میشد.
ماجراجوییهای شعبان از همان بدو کودکی با همسویی با اراذل وقت تهران آغاز میشود، تا جایی که وی برای اولین مرتبه در سن 15 سالگی راهی زندان میگردد. فرار مکرر از سربازی موجب خدمت چهار ساله او شد، با این حال شعبان از همان ابتدا علاقه خویش به ورزشهای باستانی و کشتی را پی میگیرد تا جایی که در سال 1322 قهرمان کباده و چرخ در کشور میگردد.
شعبان در رابطه با فرارش از سربازی در کتاب خاطراتش میگوید: وقت سربازیم نشده بود هنوز یه سال مونده بود. باید بیست ساله برم سربازی، من نوزده رفتم اونجا اسم نوشتم. بعد دیدم تعلیم سخته، هیفرار میکردیم... یه سال یه سال و نیمی اونجا بودم.
در تاریخ اجتماعی ـ سیاسی ایران پیش از انقلاب، همیشه در کنار مراکز قدرت، لمپنها حاضرند. فقدان آزادی و دموکراسی را میتوان یکی از دلایل رشد و توسعه لمپنیسم دانست. جعفری از ابتدای جوانی با توجه به روحیات جاهلمآبانهای كه داشت به فكر ایجاد دار و دسته افتاد و گروهی از لوطیان محل را گرد خود جمع كرد.
جعفری از سال 1326ش با بر هم زدن نمایش مردم در تئاتر فردوسی، برای حاکمیت محبوب شد و به جای آن که به جرم ایجاد آشوب و اخلال در نظم عمومی محبوس گردد با دریافت وجه دستی بنابه دستور اداره آگاهی مدتی از تهران به لاهیجان رفت. در لاهیجان زورخانهای را اداره میکرد و پس از یک سال به تهران بازگشت.
روز 28 مرداد اوباش وفادار به محمدرضا شاه پهلوی به سرکردگی شعبان جعفری به خیابانها آمده و با ضرب و شتم مردم و هواداران دولت مصدق زمینه ورود محمدرضا شاه پهلوی را به تهران فراهم میآورند. کار به جایی کشید که شعبان بیمخ و دارو دستهاش را در جلوی منزل دکتر مصدق جمع میکند. به واقع شاهان پهلوی به کمک لمپنیسم توانستند فرایند دموکراسیخواهی را در ایران سالیان درازی به تعویق بیندازند.
شماری از آگاهان به کودتا با ارائه اسناد و شواهدی اثبات کردند که جعفری در روز پیش از کودتا پول هنگفتی را از دولتهای بریتانیا و ایالات متحده دریافت نموده است. در این میان البته شعبان جعفری ادعایی دیگر را مطرح کرده و با وجود عکس های متعدد، مدعی است که در روز 28 مرداد تا حوالی ظهر در زندان بوده و بنابراین مداخله ای در کودتا نداشته است.
شعبان جعفری و همقطارانش را به وضوح میتوان لمپنهای وقت جامعه دانست. كارل ماركس برای اولین بار در كتاب نبردهای طبقاتی در فرانسه واژه لمپن پرولتاریا را در مقابل پرولتاریا به كار برد. منظور ماركس از لمپن پرولتاریا طبقهای بیهویت و فرودست بود كه به عنوان ابزار قدرت حاكم برای مقابله خیابانی با نیروهای معترض پرولتاریا عمل میكند.
لمپنیسم محصول جامعه صنعتی است و باید فرایند شكلگیری آن را دریک جامعه صنعتی پیگیری كرد. طبق گفته ماركس لمپنها انسانهایی فاقد ابزار تولید هستند و اشتغالی هم به كار تولیدی ندارند. این گروه بیشتر به شبه كار اشتغال دارند و طبقهای بیهویت و شناور در جامعهاند كه به دلیل همین ویژگی امكان استخدام آنها توسط گروه و طبقهای دیگر به سادگی فراهم میشود.
شعبان جعفری پس از کودتا مورد تفقد فراوان شاه قرار گرفت. گفته میشود که جعفری بنا به پیشنهاد تیمسار زاهدی با شاه ملاقات کرد و زمینی برای تاسیس باشگاه ورزشی به وی اهدا شد. در این ملاقات جعفری از شاه اجازه گرفت تا جمعیتی به نام جمعیت جوانان جانباز تشکیل دهد تا در مواقع ضروری از آنان استفاده شود. هزینههای باشگاه از دربار و اطرافیان شاه و ساواک تامین میشد. حمایت از جعفری تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد.
سرانجام شعبون بیمخ در سن هشتاد و پنج سالگی و در روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ (سالگرد کودتای ۲۸ مرداد) در بیمارستانی در شهر سنتا مونیکا، کالیفرنیا واقع در ایالات متحده آمریکا درگذشت.
انتهای پیام/ ادامه مطلب |
|
|
|
مقبرههای پررمز و راز فراعنه مصر، همواره مایه شگفتی باستانشناسان بودهاند. آرامگاه فرعون خوفو واقع در هرم کبیر جیزه از مرموزترین این مقبرههای باشکوه است. باستانشناسان میگویند در معماری آرامگاه خوفو از مکانیسم دفاعی استفاده شده است. این مکانیسم دفاعی به گونهای است که حمله مهاجمان به داخل اتاقک اصلی مقبره (محل دفن خوفو) و سرقت از اشیای گرانبهای پیرامونی را غیرممکن میکند. در مصر باستان مرسوم بوده، اجساد مومیایی شده فراعنه را به همراه انبوهی از متعلقات قیمتی دفن میکردند. هرم جیزه حدود سال 2134 قبل از میلاد مسیح (یعنی بین پایان دوران پادشاهی خوفو و فروپاشی پادشاهی قدیم) مورد سرقت قرار گرفت. بعد از این سرقت بزرگ، معماران مصری به مقاومسازی مدخل هرم اقدام کردند. در حال حاضر، از مجموع گنجهای این مقبره فقط یک تابوت گرانیتی عظیم باقی مانده است. پژوهشگران بر این باورند که بلوکهای گرانیتی تعبیه شده در مدخل هرم به منظور جلوگیری از ورود مهاجمان طراحی شدهاند. این بلوکهای گرانیتی، مسیر دسترسی به اتاقک محل دفن خوفو را مسدود میکنند.
عدهای از باستانشناسان معتقدند با توجه به این که هنوز از تمام اتاقکهای مخفی هرم جیزه رمزگشایی نشده است، بعید نیست اتاقکی که اکنون به عنوان محل اصلی دفن خوفو شناخته میشود، نمادین باشد.
پیشتر نیز پژوهشگران به بروز ناهنجاریهای دمایی در این هرم پی برده بودند، اتفاق مرموزی که هنگام طلوع و غروب خورشید رخ میدهد. اکنون این فرضیه مطرح شده است که این ناهنجاریهای دمایی به دلیل وجود حفرههای خالی در داخل هرم اتفاق میافتد. البته امکان دارد این حفرهها در اثر شکافهای طبیعی ایجاد شده باشد، اما بعد از ارسال ربات کاوشگر به داخل هرم و کشف سه درِ ورودی از جنس مس، فرضیه اتاقکهای مخفی قوت گرفت. در حال حاضر، پژوهشگران سعی دارند نقشه داخلی هرم را با استفاده از انتشار پرتوهای کیهانی ترسیم کنند تا از حقایق جدیدی پیرامون اهرام مصر پرده بردارند.
منبع: جام جم آنلاین
ادامه مطلب |
|
|
|
به گزارش جام نیوز، ناصرالدین میرزا فرزند محمد شاه قاجار در تیر ماه سال 1210 متولد شد و بعد از مرگ پدرش در سال 1227 به پادشاهی رسید.
12 اردیبهشت 1275 بود که ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی ترور شد، درباره انگیزه میرزارضا برای قتل ناصرالدین شاه مسائل مختلفی مطرح شده است؛ برخی قتل ناصرالدین شاه را به سید جمال الدین اسدآبادی نسبت می دهند، برخی قتل شاه را توطئه دولت انگلیس و عثمانی میدانند و برخی معتقدند که صدراعظم وقت یعنی علی اصغرخان امین السلطان در این قضیه نقش داشته است.
بعد از ترور ناصرالدین شاه، امین السلطان تلاش بسیاری کرد تا خبر این ترور پخش نشود و تهران آرام بماند؛ نقل است وی به محض مطلع شدن از ترور شاه ترتیبی داد تا جسد ناصرالدین شاه را مخفیانه از صحن بیرون ببرند و در کالسکه سلطنتی بنشانند. در بازگشت به کاخ گلستان خودش نیز در کنار جسد برجای نشسته شاه نشست و جسم بیجان او را به حرکت درآورد تا برای جمعیت دست تکان دهد.
با این حال شاه مضروب پس از انتقال به کاخ گلستان چندان زنده نمی ماند و تلاش اطبا برای نجات او بی نتیجه می ماند. گفته میشود کلمات آخر وی پیش از مرگ این بود که "اگر زنده بمانم جور دیگری بر شما حکومت می کنم". پس از مرگ ناصرالدین شاه مقرر میشود تا روز بعد و رسیدن مظفرالدین شاه به پایتخت صبر کنند و پس از آن پیکر شاه را پس از تشییع در امامزاده عبدالعظیم حسنی(ع) به خاک می سپارند.
آقارضا عکاسباشی، عبدالله قاجار و آنتوان سوریگین از جمله عکاسانی بودند که به دلیل اهمیت مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری ناصرالدین شاه تصاویری از این مراسم به ثبت رسانده اند.
ادامه مطلب |
|
|
|
به گزارش سرویس کشکول جام نیـوز، لیلی و مجنون، معروف ترین نمونه عشق ناکام در سنت ادبی ما هستند. داستان قیس نامی که عاشق لیلی، دختر بزرگ قبیله بنی عامر شد ولی پدرش او را به قیس نداد و عوضش دادندش به تاجر خرپولی به اسم ابن السلام از قبیله بنی اسد و به قول حسین منزوی «لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد/ عشق بزرگم آه، چه آسان حرام شد».
داستان لیلی و مجنون در ادبیات جهان نمونه های فراوانی دارد اما نظامی گنجوی بود که با آن منظومه خواندنی اش داستان را به این اسم جاویدان کرد و اسم مجنون را به عنوان نماد عشق دبیرستانی و بدون هیچ خواسته ای، بر سر زبان ها انداخت.
بعدها تعداد زیادی از شاعران فارسی و عرب زبان هم روایت خودشان از این زوج را تعریف کردند که منظومه های جامی و امیرخسرو دهلوی، منظومه ترکی محمد فضولی و همینطور نمایشنامه احمد شوقی مصری از همه معروف تر هستند.
شهرت لیلی و مجنون در جهان آنقدر زیاد است که حتی اریک کلاپتون معروف هم در 1970 یک ترانه به اسم لیلا خواند.
اینکه آیا لیلی و مجنون واقعیت تاریخی دارند یا یک خیال شاعرانه هستند، از آن سوال های زرد تاریخ ادبیات است که هنوز جواب درست و درمانی برایش پیدا نشده است. به صورت سنتی، می گویند در عصر جاهلیت و کمی پیش از اسلام، شاعری در عرب بوده به اسم قیس بن ملوّح عامری که دیوانی از اشعارش هم هست (و در کتاب «غزالاتی در میان خلایق» گزیده شعر عرب به ترجمه دکتر عبدالحسین فرزاد می توانید نمونه هایش را بخوانید). این آقای قیس، عاشق دختری از همان قبیله به اسم لیلی بوده و اشعاری برایش می گفته. این اشعار چنان شهرت پیدا می کند که ملت، بعدها هم هر شعری که نام لیلی در آن بود را به او نسبت دادند و او را «مجنون لیلی» یعنی دیوانه عشق لیلی لقب دادند.
قدیمی ترین سندی که درباره قیس بن ملوّح داریم، کتاب «الشعر و الشعرا» نوشته ابن قتیبه دینوری است که در سال 276 قمری نوشته شده. یکصد سال بعد هم کتاب معروف «لاغانی» (به معنای ترانه ها، که دایره المعارفی از شعر و ادب و اخلاق مسلمان های قرون نخستین است) تمام داستان های مربوط به مجنون تا آن روز را جمع آوری کرد.
در قرون جدید محققان آمدند و روی دیوان شعر منسوب به قیس عامری تحقیق کردند و گفتند اینها از نظر زبان و محتوا با هم نمی خواند و لغاتی از دوره های تاریخی مختلف در آنهاست و معلوم است که این اشعار کار یک نفر نیست و چه بسا اصلا آن یک نفر هم وجود خارجی نداشته باشد. برای همین در بیشتر تاریخ ادبیات عرب های معتبر (مثل تاریخ ادبیات عرب نیکلسون یا حنا الفاخوری که هر دو به فارسی هم ترجمه شده اند) اسمی از این شاعر نمی بینید.
اتفاق مهم دیگری در مورد لیلی و مجنون این بود که وقتی الواح گلی بابل باستان (شهر باستانی بین النهرین در عراق امروزی) کشف شد، دیدند در الواح کتابخانه بخت النصر، داستانی هست درباره کیس (قیس) و لیلاکس (لیلی). توی این داستان، کیس و لیلاکس که در معبد خورشید تحصیل می کنند دلباخته هم می شوند. کاهن ها لیلاکس را مجبور به اعتکاف در معبد می کنند و کیس هم متهم به دیوانگی می شود.
لیلاکس از معبد فرار می کند و خلاصه بعد از ماجراهایی به هم می رسند ولی کیس بی وفایی کرده و با زن چوپان فرار می کند. (توی بعضی از روایت ها لیلی و مجنون هم، مجنون با دختر نوفل، پهلوان عرب ازدواج می کند) اما بعد دوباره یکسری محقق (از جمله کراچکوفسکی، ایرانشناس روس که بیشترین تحقیق را روی این داستان انجام داده) پیدا شدند و گفتند این داستان با شرایط جامعه بابل آن روز نمی خواند و به احتمال قوی بعد از دوره بابل باستان، یعنی در زمان هخامنشیان نوشته شده و بعدا به کتابخانه های قدیمی اضافه شده است. خلاصه که فعلا معلوم نیست تکلیف این مجنون صحراگرد بی سامان بالاخره چه می شود!
ادامه مطلب |
|
|
|
خانه تاج در خیابان علوی شهر کاشان قرار دارد و یکی از بناهای گودال باغچهای اصیل مردم این شهر در دوران قاجاریه با حدود دو قرن قدمت است.
وب سایت سیری در ایران: خانه تاج در خیابان علوی شهر کاشان قرار دارد و یکی از بناهای گودال باغچهای اصیل مردم این شهر در دوران قاجاریه با حدود دو قرن قدمت است.
خانه تاریخی تاج که اکنون با عنوان خانه هنرمندان از آن کاربری فرهنگی میشود دارای 700 مترمربع عرصه و 800 مترمربع اعیانی و برخوردار از معماری ارزشمند بومی از نمونه خانههای عام مردم کاشان در آن دوره است.
خانه تاج در 3 طبقه همکف، گودال باغچه و سرداب تحتانی، دارای 2 باب حیاط بیرونی و اندرونی و 13 باب اطاق پنج دری و سه دری و تک دری است.
حیاط بیرونی خانه با ورودی از هشتی پنج ضلعی منحصر به فرد و دالان باریک پیچیده، فضا را از دید رهگذر محفوظ داشته است. حیاط بیرونی دارای یک باب مطبخ و سرداب کوچک می باشد که سرداب در زمین رُس حفاری شده و دارای نم خوانی است مخصوص نگهداری مواد خوراکی در تابستان گرم این دیار.
ایوان پیشکم بوسیله 3 باب درب میوجی توپر (فاقد شیشه)، حرمت قسمت بیرونی (خاص مراجعات) را از اندرونی که مخصوص زندگی کدبانو و اهل و عیال در خانه است را حفظ می نماید که این موضوع ماهیت فرهنگ و تمدن اسلامی را تعریف مینماید.
درونگرایی، تناسب، تقارن، تعادل، هماهنگی، ظرافت و در عین حال قداست و نجابت در این خانه نشانی از معماری اصیل کاشان و هویت تاریخی مردم این دیار است.
حیاط اندرونی و شارم های اطراف گودال باغچه و مهتابی مقابل با غرفه های مجاور شارم بوسیله راه پله ای باریک ما را به پائین خانه هدایت میکند.
باغچهها و آب نمای مرکزی گودال باغچه طراوت را از دهانه باز زیر زمین به سرداب و پس سرداب منتقل مینماید.
بادگیر مرتفع بام هوای گرم و خشک و سوزان تابستان را بوسیله وزش باد گرفته و از پره های داخل بادگیر به کانالهای مرطوب اطراف سرداب منتقل کرده و پس از خنک شدن از طریق شبکههای جعفری به داخل زیر زمین هدایت میکند و باعث اختلاف دمای بین پانزده تا بیست درجه سانتیگراد با سطح کوچه میشود.
خانه تاج به صورت متروکه و مخروبه در مرداد ماه سال 1383 توسط معمار مرمت بناهای تاریخی کاشان سید اکبر حلی خریداری و مرمت و بازسازی شد.
خانه تاج با شماره 9028 در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.
ادامه مطلب |
|
|
|
میرزاکوچکخان جنگلی را، دوستدارانش مجاهدی آزاده میخوانند و منتقدانش او را فردی متمایل به روسها که در اندیشه انتزاع گیلان از ایران و پیوستن به شوروی بوده معرفی میکنند.
روزنامه شرق: میرزاکوچکخان جنگلی را، دوستدارانش مجاهدی آزاده میخوانند و منتقدانش او را فردی متمایل به روسها که در اندیشه انتزاع گیلان از ایران و پیوستن به شوروی بوده معرفی میکنند. اما برای ردشدن همه این روایات، شواهدی وجود دارد؛ شواهدی که بررسی آنها از میرزاکوچکخان، چهره آرمانگرایی را نشان میدهد که با مشروطهخواهان، راه را آغاز کرد، مجذوب انقلابیون روس شد، از بلشویکها زخم خیانت چشید و در روزهایی که هیچ حامی خارجی برایش باقی نمانده بود، از یاران داخلی خود همچون کسمایی و چمنی نیز جدا شد، دل به آلیانی سپرد و در نهایت به دلیلی نامعلوم با گائوک آلمانی راهی کوهستان شد و در همان مسیر از دنیا رفت.
اما برای پیبردن به جزئیات راهی که میرزا در طول دوران هفتساله اقدامات خود که تحت عنوان نهضت جنگل انجام شده بود، طی کرد لازم است این دوره را به دو بخش تقسیم کنیم: بخش اول میرزا در قامت یکی از اعضای ارشد هیأت اتحاد اسلام و بخش دوم میرزای مستقلی که با بلشویکهای روس متحد میشود، بهسرعت از آنها جدا و رشته امور از دستش خارج میشود.
ادامه مطلب |
|
|
|
در تهران قدیم ماه حج و مراسم حج که میرسید زنان به غیر از آماده شدن برای این ماه و گرفتن روزه و تکالیف شرعی برای خود تفریحاتی داشتند.
ایران آنلاین - زهره شریفی: در تهران قدیم ماه حج و مراسم حج که میرسید زنان به غیر از آماده شدن برای این ماه و گرفتن روزه و تکالیف شرعی برای خود تفریحاتی داشتند. مونس الدوله در بخشهایی از خاطرات خود که به روایت سرگرمیها و تفریحات زنان میپردازد، اشاره اندکی به باورهای زنان در ایام ماه ذی الحجه می کند که همان هم جالب و خواندنی است.
ادامه مطلب |
|
|
|
قدس آنلاین- فاطمه فاطمی: جمیع این شواهد می رساند که امام حسین (ع) دختر کوچکی داشته اند که مورد ملاطفت شدید ایشان بوده و همین سبب می شود وقتی سر پدر را می بیند از شدت غصه و ترس و ناراحتی از دنیا برود.
|
به گزارش قدس آنلاین، پنجمین روز از ماه صفر مصادف است با سالروز شهادت حضرت رقیه (س) دختر خردسال امام حسین (ع) که صدای گریه های او در فراق پدر و در خرابه شام هنوز به گوش می رسد. از این رو و با توجه به برخی تشکیکات درباره شخصیت آن حضرت (ع) با یکی از کارشناسان حوزی و پژوهشگران سیره اهل بیت (ع) به گفت و گو پرداخته ایم که از نظرتان می گذرد:
حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد مروجی طبسی، مولف و پژوهشگر سیره معصومین علیهم السلام درباره نگاه تاریخ و منابع تاریخی به زندگانی حضرت رقیه (س) در گفت و گو با قدس آنلاین گفت: در میان مورخان درباره تعداد دختران امام حسین (ع) اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی می گویند ایشان دو دختر داشته اند به نام های فاطمه و سکینه، برخی همچون طبری می گویند حضرت (ع) سه دختر داشته اند به نام های زینب، سکینه و فاطمه و قول سومی نیز هست که برای ایشان چهار دختر برشمرده اند به اسم زینب، سکینه و فاطمه که البته نام دختر چهارم امام حسین (ع) را ذکر نکرده اند.
وی با اشاره به وجود قول چهارم درباره تعداد دختران حضرت سیدالشهداء (ع) اظهار کرد: این قول چهار دختر برای ایشان برمی شمارد به نام های زینب، سکینه و فاطمه و نیز حضرت رقیه (س)!؛ به عنوان شاهد محمد ادیب آل تقی از مورخان در کتاب خود «منتخبات التواریخ» می نویسد: «سیده رقیه، دختر امام حسین (ع) در نزدیکی کاخ یزید دفن شده است.»
حجت الاسلام مروجی طبسی تصریح کرد: مرحوم ابن طاووس در لهوف یا مقتل الحسین (ع) و صاحب ینابیع الموده گفته اند امام حسین (ع) در روز عاشورا در حین وداع، نامی از حضرت رقیه (س) به میان آورده اند، اما اینجا مشخص نیست که ایشان نامی از خواهراشان آورده اند یا دخترشان، چراکه حضرت اباعبدلله (ع) خواهری نیز به نام رقیه داشته اند که مادر عبدالله بن عقیل بوده است؛ از این رو، برخی می گویند شاید حضرت (ع) نامی از خواهرشان آورده اند.
مولف «المقتل الحسینی الماثور» ادامه داد: تعبیر امام حسین (ع) در لهوف این است: ای خواهر من! ای تو زینب، ای ام کلثوم، ای رقیه، ای فاطمه و ای رباب! اگر من به شهادت رسیدم یقه چاک نزنید و گریه نکنید. همچنین، در ینابیع الموده است که حضرت (ع) فرمودند: ای ام کلثوم! ای سکینه!، ای رقیه! و ای عاتکه و ای زینب!، یعنی هم نام خواهران، هم دختران و هم همسرانشان را آورده اند.
وی تاکید کرد: علاوه بر این مرحوم شیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی در «کامل بهایی» در جلد دوم، صفحه 179 از کتاب «حاویه» مامونی ماجرای شهادت حضرت رقیه (س) را در شام نقل می کند و مرحوم شیخ عباس قمی در «نفس المهموم» و «منتهی الامال» از کامل بهایی این نقل را آورده است که: نساء اهل بیت (ع) ماجرای شهادت ابی عبدالله (ع) و شهدای کربلا را از فرزندان مخفی کرده بودند و به کودکان می گفتند پدرانتان به سفر رفته اند (کنایه از سفر آخرت)، تا اینکه در زمان سکونت در خرابه شام، یزید آنها را به ورود به کاخ خود اجبار کرد (البته به نخستین عزاداری برای امام حسین (ع) انجامید).
حجت الاسلام مروجی طبسی ادامه داد: آنجا دختری چهار ساله بود که در خواب پدر خود را مضطرب دید و برخاست، وقتی زنان اضطراب کودک را دیدند، گریستند به گونه ای که صدای گریه و شیون در کاخ یزید بلند شد و او در چرایی علت برآمد؛ چون دلیل را به او گفتند، دستور داد سر پدر را برای کودک ببرند تا ساکت شود! و آنها چنین کردند، کودک پرسید: این چیست؟! و به او پاسخ دادند: این سر پدر تو است. بنابر نقل «کامل بهایی» کودک بشدت وحشت کرد و یک مرتبه ضجه ای بلند زد و بیمار شد و نهایتا از دنیا رفت و در همان جا نیز دفن شد.
مولف «پیوسته با حسین علیه السلام از خاک تا افلاک» با بیان اینکه شواهد دیگری نیز در پاسخ به آنها که می گویند این رقیه، خواهر امام حسین (ع) است وجود دارد، ابراز کرد: مرحوم ملاهاشم خراسانی در «منتخب التواریخ» می گوید در سال 1280 هجری دیواره های قبر حضرت رقیه (س) آسیب دیده بود از این رو، درصدد بازسازی قبر مطهر آمدند، در نتیجه مجبور به بیرون آوردن جسد مطهر ایشان شدند، هیچ کس چنین جرئتی نداشت جز یک تن از سادات به نام سیدمرتضی که در قبر وارد شد و روی بدن پارچه ای انداخته و آن را بیرون آورد و به تصریح شاهدان اندام متعلق دختری نابالغ و در همین سن و سال ذکر شده بوده است. عجیب آنکه سیدمرتضی نقل می کند شانه این دختر صغیره از کثرت زدن مجروح و زخمی شده بود.
وی در پاسخ به آنکه آیا ممکن است جسد بعد از گذشت بیش از هزار سال سالم بماند یا خیر، بیان کرد: این مسئله تنها برای جسد حضرت رقیه (س) نیست بلکه اجساد کسانی چون علی بن جعفر و اسماعیل فرزند امام صادق (ع) نیز با گذشت بیش از یک هزار سال وقتی درصدد بازسازی قبور آنها برآمدند سالم باقی مانده بود. البته باید توجه داشت نبش قبر و عدم توجه به حرمت جسدِ میت کار وهابیت است نه شیعه.
به گفته حجت الاسلام مروجی طبسی اگرچه در کتاب هایی همچون «ارشاد» شیخ مفید نامی از حضرت رقیه (س) نمی بینیم اما در کتاب های دیگر و با جمع شواهدی که در این باره وجود دارد و نیز فرموده مرحوم آیة الله میرزا جواد تبریزی مبنی بر آنکه هر جا به یکی از مراقد مقدس تبدیل شد که مردم به آن احترام می گذارند شما حق تردید در آنها نخواهید داشت، از تردید نسبت به وجود حضرت رقیه (س) پرهیز می کنیم. علاوه بر این، از قدیم الایام معروف بوده که از اولاد امام حسین (ع) کسی در شام از دنیا رفته و در همان جا نیز دفن شده است.
مولف «با امام حسین علیه السلام در محضر قرآن» با بیان اینکه بنابر تصریح تاریخ حضرت رقیه (س) عجیب مورد علاقه امام حسین (ع) بوده اند و به ایشان عشق می ورزیده اند، گفت: محبت پدر و دختر بین ایشان و حضرت اباعبدالله (ع) تبلور بالایی داشته است.
وی ادامه داد: بنابر نقل برخی از تواریخ وقتی امام حسین (ع) با خیام وداع و عزم میدان نبرد را کردند، صدایی ضعیف به گوششان رسید و وقتی بازگشتند دخترشان را دیدند که به احتمال قوی صدا از همین دختر خردسال بوده است و بیش از پیش انس او با پدر را نشان می دهد؛ بنابر همین اقوال این دختر صغیر درخواست پیاده شدن پدر از اسب را می کند و بعد از اینکه پدر پیاده می شود در دامان پدر نشسته و می گوید: یادتان می آید زمانی که خبر شهادت مسلم بن عقیل رسید شما با فرزندان او ملاطفت کردید... و باقی ماجرا!
حجت الاسلام مروجی طبسی خاطرنشان کرد: جمیع این شواهد می رساند که امام حسین (ع) دختر کوچکی داشته اند که مورد ملاطفت شدید ایشان بوده و همین سبب می شود وقتی سر پدر را می بیند از شدت غصه و ترس و ناراحتی از دنیا برود، جالب آنکه نخستین کسی که روضه پدر و مصیبت امام حسین (ع) را می خواند حضرت رقیه (س) در شام بوده است.
ادامه مطلب |
|
|
|
محمدکاظم نیکنام، کارشناس مسائل دینی، اخلاقی و تربیتی و مفسر برجسته حدیث، خاطره شنیده نشدهای از شیخ رجبعلی نکوگویان معروف به شیخ رجبعلی خیاط نقل میکند که نشان میدهد این عارف زاهد تا چه اندازه نسبت به وفای عهد دقت و ملاحظه داشته است.
به گزارش پارس،به نقل از مشرقمحمد کاظم نیکنام که این خاطره را روز یکشنبه در جمع ذاکران اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام در خانه مداحان آلالبیت نقل میکرد، گفت: «روزی فرزند حاج شیخ رجبعلی را در خیابان دیدم و از او خواستم تا خاطرهای از پدرش برایم بگوید که در کتابهای «کیمیای محبت»، «تندیس اخلاص» * و منابع دیگر نباشد.
فرزند شیخ رجبعلی خیاط، ماجرایی را تعریف کرد که نشاندهنده حساسیت آن مرد بزرگ نسبت به قول و وعده یک مسلمان است. او گفت: روزی مردی سفارش دوخت پیراهنی را به پدرم داد. وقتی از او خواست که زمان آماده شدن پیراهن را به او بگوید، پدرم گفت: سهشنبه برای پرو و پنجشنبه برای گرفتن پیراهن بیایید. روز سهشنبه که آن مرد آمد، پدرم لباس را بر تن او پوشانید و اشکالاتش را برطرف کرد، اما هنگامی که او روز پنجشنبه برای تحویل لباس آمد، پدرم عذرخواهی کرد و گفت: کار غیرمنتظرهای برایم پیش آمد و نتوانستم پیراهن شما را در موعد مقرر، بدوزم. بنابراین از شما میخواهم که روز یکشنبه بیایید و لباس را تحویل بگیرید.
آن مرد، به جای آنکه از این حرف پدرم دلخور شود، خیلی خوشحال شد و گفت: دادن پیراهن، بهانهای برای دیدار با شما بود. اگر این دیدار باز هم تکرار شود، من خوشحالترم.
روز یکشنبه فرا رسید و آن مرد برای گرفتن پیراهنش مراجعه کرد. لباس، آماده بود. پدرم آن را به صاحبش تحویل داد و بار دیگر از او به خاطر خلف وعده عذرخواهی کرد. آن مرد، باز هم به شیخ رجبعلی گفت که به خاطر تکرار دیدار با پدرم، خوشحال است و حتی سجده شکر به جای آورده است. بعد، مبلغ 30 تومان بابت اجرت دوخت پیراهن به پدرم داد. شیخ رجبعلی، پول را نگرفت و گفت: «من هیچ دخل و تصرفی در این اجرت ندارم؛ چون به وعده خود عمل نکرده و پیراهن شما را در وقت مقرر تحویل ندادهام.»
مرد، بسیار اصرار کرد، اما پدرم آن مبلغ را نپذیرفت. وقتی پافشاری او را دید، گفت: در همسایگی ما، خانوادهای هستند که پدرشان در یک سانحه کشته شده است. اگر مایل هستی، این پول را به آنها برسان.»
رجبعلی نکوگویان مشهور به شیخ رجبعلی خیاط، عارف و سالک حقمدار در سال 1340 هجری شمسی (54 سال قبل) در 78 سالگی درگذشت.
ادامه مطلب |
|
|
|
وبلاگ > جعفریان، رسول - این یادداشت ناچیز را به دوست دانشمندم آقای هاشم رجب زاده اهداء می کنم که سالهای طولانی از عمرش را صرف احیای آثار رشیدالدین فضل الله همدانی کرد؛ بدون آن که از هیچ کس چشمداشتی داشته باشد.
تاریخ ایران وزرای برجسته ای را به خود دیده است، و اما در میان آنها خواجه نظام الملک (مقتول در 485) و رشیدالدین فضل الله همدانی (مقتول در 718) دو چهره تابناکی هستند که منابع در امر وزارت و دانش به بزرگی از آنان یاد کرده اند. در مقایسه میان این دو، به نظرم، رشیدالدین فضل الله همدانی، از هر حیث بر او برتری دارد. دانش و عدم تعصب دو ویژگی مهم اوست که بدون شک، در آنها بر خواجه نظام الملک برتری دارد. هر دوی آنها در کنار پادشاهان برزگی بودند، اما رشیدالدین با درباری از مغولان روبرو بود که می بایست با احتیاط عمل می کرد. آثار علمی که از رشیدالدین مانده، جامع التواریخ، لطایف الحقائق، مباحث سلطانیه و مکاتبات، آثار کم نظیری در ادب فارسی و دانش دینی و علمی آن روزگار است. در این زمینه ها اساسا نسبتی میان او و نظام الملک نیست. هر دو در امر مدرسه سازی تلاش کردند، نظامیه ها بسیار مهم هستند و البته رشیدالدین نیز با آن وقفنامه ربع رشیدی که البته گرفتار توفان حوادث و نابسامانی ها شد، کم از او نیست. اما در میان عالمان شیعه هم، علامه حلی یا همان حسن بن یوسف بن مطهر حلی (م 726) یکی از بزرگترین فقیهان و متکلمان شیعی است، با آثاری بسیار فراوان و عالمانه. کسی که مکتب حله را به طور کامل بسط داد و همیشه و همیشه محبوبیت شخصی و موقعیت علمی اش را نزد شیعیان حفظ کرد. حتی منابع سنی آن روزگار نیز با احترام فراوان از او یاد کرده اند. علامه حلی، قطعا طی سالهای 709 تا 713 در ایران بوده است. در این زمینه، هم منابع تاریخی و هم اجازه ای هست که به حضور وی در ایران تصریح دارد. او به درخواست سلطان محمد خدابنده (703 ـ 716) به ایران آمد و در ایران، بسیاری از طالب علمان با او رابطه داشتند و از وی استفاده علمی کردند. علامه تأليف كتاب الالفين خود در رمضان سال 712 در شهر جرجان به پایان رسانده است (مكتبة العلامة الحلى، ص 53) همچنین علامه در شعبان سال 713 در ورامين، اجازه اى به قطب الدين رازى فيلسوف و عالم برجسته شيعه داده است. (بحارالانوار، ج 104، ص 138)
در این میان، روابط علامه حلی و رشیدالدین فضل الله همدانی جالب توجه است. در این زمینه دست کم در سه مورد رشیدالدین نکاتی را در آثارش آورده که همه جالب توجه اند. 1. نخست آن که رشیدالدین رساله کوچکی با نام بيان الحقائق در موضوع زيارت، در پاسخ سؤال علامه حلى نوشته است. وی در این رساله که در سال 709 و در مدائن در کنار قبر سلمان فارسی نوشته شده از علامه با عنوان «مولانا معظم ملك الحكما والمشايخ علامة العالم يگانه و دستور ايران» ياد کرده است. رشیدالدین در آغاز آن رساله نوشته است: «در تاریخ اوایل رجب الاصم ـ عمت میامنه ـ لسنة تسع و تسعمائه چو در بندگی حضرت سلطان اسلام ـ خلّد ملکه ـ به حدود بغداد به مدائن رسیده، زیارت متبرک سلمان فارسی ـ رضی الله عنه ـ دریافته و علمای اسلام و مشایخ عظام ملازم حضرت بودند، مولانای معظم ملک الحکماء و المشایخ علامة العالم، یگانه و دستور ایران جمال الملة و الدین ابن المطهر الحلی که بر سرآمده عصر است و ملازم درگاه اعلی، به طریق حسن الظنی که بدین ضعیف، محتاج ترین خلایق به رحمت باری ـ عزّ اسمه ـ فضل الله بن ابی الخیر بن عالی المشتهر به رشید الطبیب همدانی دارد از او سوال کرد که ...» سوال در باره زیارت تربت بزرگان بوده به رغم آن که «از آن اثری در کالبد باز نمی ماند». (بیان الحقائق، (هفده رساله)، ص 324) 2. مورد دوم، مربوط به زمانی است که رشیدالدین رساله ای در باره آیه «الله نور السموات و الارض» با عنوان «در بیان حقیقت الوان و تفسیر آیت الله نور السموات و الارض» نوشت. در میانه این رساله مفصل که در مجموعه رسائل وی با عنوان بیان الحقائق چاپ شده، رساله کوچکی از علامه حلی در همین موضوع درج شده است. در واقع علامه رساله ای چند «در لون و ماهیت و احکام آن» نوشت و به رشیدالدین داد تا آن را عینا در لابلای رساله خود جای دهد و او هم چنین کرد. رشیدالدین در مقدمه این رساله که در دل آن رساله بزرگ خود رشیدالدین در باره ماهیت نور و الوان است، چنین می نویسد: «به موجبی که در دیباچه این رساله تقریر رفت که حکم یرلیغ نفاذ یافته بود که حکما و افاضل عصر هر یک در این باب رساله ای سازند، مولانا معظم ملک الحکماءو العلماء علامةالعالم یگانه جهان جمال الملة و الدین ابن المطهر زیدت فضائله که از جمله افاضل و حکمای عصر است، و از حکم یرلیغ او را از حله طلب فرموده تا ملازم بندگی حضرت علیا باشد، چون در آن باب رساله می ساخت و در آن حالت چند کلمه از این ضعیف شنید و سپندیده فرمود و آن سخنان را در آن رساله الحاق کرده از این ضعیف التماس نمود تا آن را جهت یادگار با این رساله به هم ضم کرده جلد کنند. التماس آن یگانه عصر را با آن ضم کرده شد و آن این است....» (بیان الحقائق، (هفده رساله)، ص 266). این رساله علامه را در باره الوان باید یکی از آثار علامه حلی که نسخه آن تنها در میان رساله رشیدالدین است یاد کرد. تا آنجا که بنده نگاه کردم نامی از این رساله در مأخذ دیگری از جمله کتاب استادم مرحوم سید عبدالعزیز طباطبائی با عنوان مکتبة العلامه الحلی نیامده است. 3. مورد سوم در رساله ای است که رشیدالدین فضل الله در باره حدیث «انا مدینة العلم و علی بابها» نوشته است. رشیدالدین فضل الله، گرایش مذهبی خود را در نوشته هایش آشکار نمی کرد، ضمن آن که سخت علاقه مند به اهل بیت بود. اما داستانی سبب شد که وی رساله مستقلی در باره حدیث «انا مدینة العلم و علی بابها» نوشت که در مجموعه رسائل وی با عنوان بیان الحقائق به چاپ رسیده است. در اینجا هم باز پای علامه به میان آم. بر اساس آنچه رشیدالدین نوشته است، در تاریخ روز جمعه 23 ربیع الاخر سال 711 در مسجد جامع سلطانیه، مذکّری بر منبر بوده و از جمله «در اثنای آن شمه ای از کمال عظمت و بزرگی و قطره ای از بحار فضل و رحمت امیر المؤمنین و امام المتقین علی بن ابی طالب علیه السلام تقریر می کرد. شخصی علاءالدین لقب که از اهل خراسان است، و اکثر اوقات از مذکّران و واعظان سوالات کند، برخاست و از آن مذکر پرسید که رسول ـ علیه الصلوة و السلام ـ فرموده است: أنا مدینة العلم و علی بابها...» و از او خواست در این باره توضیح دهد که اگر علی علیه السلام در آن شهر است، دیوار و سقف آن چیست؟ مذکر، پاسخ کوتاهی داد و رد شد، اما پادشاه یعنی خدا بنده گفت که «مذکران باید جواب سائل، اگر بوجه سوال کرده باشد، تمام بگویند». بعد از آن پادشاه خواست تا پاسخ این مطلب را علامه حلی که در آنجا حاضر بوده بدهد. از عبارت چنین بر می آید که علامه فارسی نمی دانسته و لذا گفته اند که مطلب را به عربی به ایشان بگویند: «بعد از آن اشارت فرمود که معنی این سوال را به عربی با مولانا اعظم، علامة العالم، ملک ملوک الحکماء و العلماء المحققین شیخ جمال الملة و الدین بن المطهر ـ ادام الله تعالی معالیه ـ تقریر کردند تا او در جواب چه می گوید». علامه پاسخی داد که کلمه «مدینه» در اینجا مجاز است...» بعد از آن پادشاه از نظام الدین عبدالملک خواست تا پاسخی دهد. او هم توضیحی داد تا آن که پادشاه بر آن حاشیه زده و آنگاه رشیدالدین که آن روز از درد پا در مجلس حاضر نبوده، در وقت حضور بعدی نزد پادشاه مطلب به وی منتقل شده و «حکم یرلیغ همایون به نفاد پیوسته که آنچه از فواید انفاس شریفه بشنود یا بدو رسد در قلم آرد». حاصل آن افکار، همین رساله است که رشیدالدین نوشته است. وی در این رساله به شماری دیگر از فضائل امام علی (ع) از جمله اطلاق تعبیر «انفسنا» در آیه مباهله بر ایشان، حدیث منزلت و جز آن یاد کرده است. (بیان الحقائق، هفده رساله، صص 393 ـ 399) در پایان بیفزاییم که در مکاتبات رشیدی یا سوانح الافکار هم نامه ای ازرشیدالدین به حاکم بغداد در باره «انعام علمای انام و فضلای کرام» هست که نام دهها تن از علمای سنی و شیعی را آورده و دستور داده است که به آنان انعامی داده شود و مبلغ هر یک را نیز معین کرده که نام علامه حلی هم در میان آنها هست. از افراد شاخص می توان به قاضی ناصرالدین بیضاوی، مولانا عضدالدین ایجی، برادرش عمادالدین، اصیل الدین پسر خواجه نصیر، صدرالدین محمد ترکه، محمد صاعداصفهانی، صدر جهان بخارایی و قطب الدین شیرازی یاد کرد (سوانح الافکار، به کوشش دانش پژوه، ص 69 ـ 70).
ادامه مطلب |
|
|
|
تصویر زیر، آرایش یاران امام حسین(ع) و سپاه یزید در سال 61 هجری قمری را به خوبی نشان میدهد. در این تصویر که شفقنا آن را بازنشر داده، نحوه آرایش هر دو گروه و تفاوت آنها از نظر تعداد نفرات مشخص است.
ادامه مطلب |
|
|
|
نقش و نگارهایی که گاه قدمتشان به بیش از 30 هزار سال میرسد، میراث فرهنگی اجداد بشر برای نسلهای بعد است. این نگارهها نه تنها نخستین تجربههای هنری انسان هستند، بلکه اطلاعات مهم و جالبی را درباره تاریخ جهان در اختیار باستانشناسان و مورخان هنری میگذارند. غارنگارههای باستانی قصههایی از هزاران سال پیش را بازگو میکنند. این نقاشیها در کشورهای مختلف جهان دیده میشوند و وجه مشترک همهشان تصاویری است که از زندگی حیوانات آن دوران ارائه میدهند. بسیاری از غارنگارهها دارای چنان دقتی هستند که گاه احتمال کشیده شدنشان توسط بیگانههای فضایی هم در میان فرضیههای کارشناسان مطرح میشود. باستانشناسان پس از بررسیهای بسیار، قدمت این غارنگارهها را از 1500 سال تا 32 هزار سال تخمین زدهاند.
نقاشیهای بینظیر و باورنکردنی روی دیوارههای این غار در استان «سانتا کروز» آرژانتین کشف شد. در میان نقاشیهای «دی لاس مانوس» تصاویر حیوانات و شکار آنها به چشم میخورد، اما آنچه بیش از همه اینها حائز اهمیت است، اثر دستهای ساکنین چند هزار سال پیش این منطقه است. جالب است که بیشتر این دستها، دست چپ هستند. کارشناسان بر این باورند که هنرمندان باستانی این غارنگارهها، با یک لوله رنگ را با دست راست روی کف دست چپشان میپاشیدند و سپس اثر آن را روی دیوار ثبت میکردند. قدمت این نگارهها از 3000 تا 9000 سال تخمین زده شده است.
ادامه مطلب |
|
|
|
چند رسانهای > عکس - تصاویری از حضور حضرت آیتالله خامنهای در دوران ریاست جمهوری در جمع سپاهیان لشکر ۳۱ عاشورا را میبینید که در پایگاه اطلاعرسانی khamenei.ir منتشر شده است.
ادامه مطلب |
|
|
|
چند رسانهای > عکس - تصویر زیر مربوط به سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی است.
ادامه مطلب |
|
|
|
چند رسانهای > عکس - تصویری از حضور حضرت آیتالله خامنهای در دوران ریاست جمهوری در جمع سپاهیان لشکر ۳۱ عاشورا را میبینید که در پایگاه اطلاعرسانی khamenei.ir منتشر شده است.
ادامه مطلب |
|
|
|
شصت و چهار سال پیش یکی از بزرگترین نسلکشیها، کشتار زندانیان مخالف آمریکا در کره جنوبی بود. دولت دست نشانده آمریکا هر کسی که بر ضد امریکا سخنی می گفت یا انتقادی می نمود را دستگیر و به زندان می انداخت.آنها ۱۰۰ هزار زندانی مخالف سیاستهای آمریکا بودند که توسط دولت دستنشانده ایالاتمتحده در کره جنوبی تیرباران و در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شدند. آمار این ۱۰۰ هزار نفر درحالی از سوی کمیسیون حقیقت و آشتی کره مورد تأیید قرارگرفت که سایر منابع تعداد قربانیان را ۲۰۰ هزار نفر اعلام میکنند.آسمان هنوز تاریک است، ۲۷ ژوئن ۱۹۵۰، بسیاری از قربانیان شهروندان عادی بودند که از سوی نیروهای امنیتی آمریکایی کره ای، متهم به ارتباط با کمونیستها و عضویت در حزب کارگران کره و لیگ بودو شده بودند. آنها را پیش از مرگ به روی زمین میخواباندند و سپس به آنها شلیک میکردند.ایسونگمن رئیسجمهور دست نشانده آمریکایی کره جنوبی دستور مستقیم این کشتار را بدون هیچگونه محاکمهای صادر کرده بود، او پس سالها اقامت در امریکا و به دنبال بمباران اتمی ژاپن، توسط آمریکا به این کشور منتقل و مدتی بعد قدرت را در کره جنوبی به دست گرفت.حکومت کره جنوبی به مدت چهار دهه این کشتار را پنهان و نزدیکان قربانیان را برای جلوگیری از افشاگری سرکوب مینمود. در سال ۱۹۹۰ سرانجام کره جنوبی این کشتار را پذیرفت و اجازه کاوش گورهای دستهجمعی را صادر کرد، غم انگیزتر این است که در دسامبر ۲۰۰۸ در میان کاوشهای جدید بخشی از گورهای دستهجمعی، اجساد چند کودک را پیدا کردند.در حین کشتار سربازان ارتش آمریکا حضور داشتند و تصاویر موجود با دوربین سرگرد ابوت، نیروی تحت خدمت ارتش امریکا ثبت شدهاند. آمریکا و دولتهای دست نشانده کره جنوبی هرگز عذرخواهی نکردند.
ادامه مطلب |
|
|
|
حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای دربارهی امام چنین گفتهاند: «ما مس بودیم او ما را طلا کرد، او کیمیا بود، او اکسیر بود. ما زندگی معمولیای داشتیم، او خمودگیها را تبدیل بهتحرک و تپش کرد و انسان ساخت»
به گزارش مشرق، در بررسی و شناخت و معرفی شخصیتهای برجسته و تأثیرگذار در تاریخ تحولات اجتماعی معمولاً به سه حوزه یا موضوع توجه میشود:
الف: ویژگیهای شخصیتی و صفات فردی
ب: اصول و مبانی فکری
ج: مکتب، راه و خط مشی ترسیم شده توسط گفتار و عمل شخصیت
گزارش حاضر عمدتاً به بخش اول از این سه حوزه میپردازد و با توجه به سابقهی آشنایی، تحصیل، و مبارزاتی رهبر معظم انقلاب اسلامی، به ویژگیهای شخصیتی و فردی حضرت امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نگریسته شده و از خلال خاطرات و بیانات معظّمله که از برجستهترین شاگردان و مریدان و پیروان مکتب آن امام راحل بوده و پس از ارتحال آن امام بزرگوار، پرچمدار ادامه راه و خط امام بودهاند، به این موضوع پرداخته میشود. این ویژگیها به اختصار عبارتند از:
1. انس با قرآن کریم
2. اعلم بودن نسبت به فقها و علمای زمان و جامعیت در فقاهت، فلسفه، عرفان، اصول، و آگاهیهای سیاسی و اجتماعی و مظهر نوآوری علمی در فقه و اصول و فلسفه و اخلاق.
3. توجه به اهمیت اخلاق و تهذیب نفس. امام خطاب به روحانیون فرمودند: «اگر ما مهذّب باشیم خواهیم توانست هستی خود را در خدمت اسلام و نظام اسلامی قرار دهیم. ولی اگر مهذّب نباشیم آنچه که داریم در خدمت قرار نخواهد گرفت و چه بسا که در جهت عکس هم قرار گیرد.»
4. مداومت بر نماز و ذکر تا آخرین لحظات عمر
5. جامعیت صفات و ویژگیهای ممتاز: «بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدمشناس، تیزبین، حلیم، متین، آیندهنگر»
6. مؤانست و مداومت بر ادعیه خصوصاً دعای کمیل و مناجات شعبانیه
7. صراحت و شجاعت در اعلام مواضع و اجتناب از ملاحظهکاری و رودربایستی
8. رعایت سادگی در عین توجه به آراستگی ظاهری. (نعلینهای همیشه واکسزده و تمییزی و مرتب بودن همیشگی عمامه و لباسها)
9. نظم و انضباط، رعایت دقیق برنامهها و نظم امور روزمره
10. التزام به ورزش روزانه روزی 3 بار هربار 20 دقیقه. راه رفتن در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی
11. تدیّن و تقوا از دوران جوانی
12. آزاداندیشی و اعتقاد به اجتهاد مستمر و پویا با التزام به مبانی و روش فقه سنتی
13. تکامل مدام، حرکت و رشد مداوم. در ده سال پس از پیروزی انقلاب تا ارتحال ایشان هر سال ماه رمضان ملاقاتها را تعطیل میکردند، بعد از ماه رمضان که به حضورشان میرسیدیم بهطور محسوس معلوم بود ایشان در این یک ماه نورانیتر شدهاند. یعنی در آن سن بین هشتاد تا نود سالگی هم تقید به عبادات آثار خود را در ایشان بهوضوح آشکار میکرد.
14. ابتکار عمل حتی در سنین بالای هشتاد سالگی در تصمیمات و هدایت انقلاب و نظام
15. اعتقاد راسخ و عملی به پیروزی خون بر شمشمیر
16. اعتماد و اعتقاد حقیقی و صادقانه به مردم
17. اصرار و پافشاری در اعلام و پیگیری آرمانها
18. اقدام و عمل بر اساس تکلیف و وظیفه. امام خمینی رحمهالله علیه: «هروقتی که من هر چیزی را احساس کردم وظیفه است آن را انجام دادم خدای متعال خودش جور آورد، یعنی خاصیت من کان لله کان الله له همین است.»
19. پیروزی یعنی عمل به تکلیف، زیرا موفقیت در ادای تکلیف است نه لزوماً به نتیجه رسیدن اقدامی که بر اساس تکلیف صورت گرفته است.
20. راهنمایی ملت و مسئولین بر اساس تحلیل سیاسی
21. حضور بهموقع در تمامی صحنهها و با توجه به حکم و تکلیف زمان
در واقعه سینما رکس تا برخی روحانیون و مبارزان به جمعبندی و تهیهی متن برسند اعلامیه امام منتشر شد.
22. امیدبخشی امام به جامعه حتی در سختترین شرایط یعنی امیدواری مبتنی بر ایمان از جمله پس از حمله دژخیمان رژیم طاغوتی پهلوی به مدرسهی فیضیه و کشتار و سرکوب طلاب، ظرف چند دقیقه با صحبتهای امام دلها برافروخته شد از نور امید، امام فرمودند: اینها میروند شما میمانید، ایستادگی کنید، اینها باطلند.
23. رؤیت دست قدرت و هدایت الهی در امور. روزی در ماجرا و حادثهای از امام پرسیدم چطور شد که شما به این فکر افتادید و چنین تصمیمی گرفتید؟ ایشان گفتند: «من از اول انقلاب تا حالا احساس میکنم یک قدرتی دارد ما را هدایت میکند و به ما کمک میکند.»
24. ایستادگی بر موضع حق حتی در شرایط محدودیت. «ایستادگی باشکوه تنهایی یک تک درخت در کویر لم یزرع که بر طوفانها و شنها و آفتابهای داغ و سوزان و تشنگیها و بیآبیها پیروز میشود و فضا را سرسبز و معطر میکند.»
25. رابطهی عشق میان ملت و امام، عشق طبیعی نه احساسی قراردادی و تحمیقی و موقتی
26. اعتقاد به معیار حقانیت در صورت مخالفت دشمنان اسلام و انقلاب
27. ایمان و باور به نقش روحانیون در بصیرتبخشی و هدایت و بسیج مردم
28. صراحت و قاطعیت
29. مد نظر قرار دادن آیهی 46 سوره سبأ «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی».
30. پناهی برای تکیه مسئولان در سختیها و مشکلات
31. حمایت و پشتیبانی از دولتها و قوای نظام
32. مأیوس نشدن و تفسیر غیرمأیوس کننده از حوادث ناگوار
33. خسته نشدن و پرهیز دادن مسئولین از تظاهر به خستگی
34. عدم ترس از شکوه ظاهری و مادی و اقتدار و امپراتوریهای مجهز استکبار
35. اعتقاد به اینکه روحانیت اسلام امروز افتخار میکند که لباس سربازی میپوشد و جزو لشکر امام زمان عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف است.
36. کار افسانه مانند امام
حافظ: وجود تو معمایی است حافظ که تحقیقش فسون است و فسانه
مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی پس از ارتحال حضرت امام فرمودند: امام یک افسانه بود.
37. عرفان خاص امام: عرفانی ممزوج با دیانت و سیاسی، نقطه مقابل عرفانهای دنیاگریز و انزواطلب، نقطه مقابل عرفانهای وابسته به جریانهای استعماری که قطبشان در کشورهای استکباری زندگی میکند. نقطه مقابل عرفانهای بی مسئولیت و تسامحگرا و بیرون التزام به موازین شرعی و اباحهگرا. عرفان امام مبتنی بر شریعت و حکم و ممزوج با حضور و تعهد سیاسی و اجتماعی بود
38. اتکا به خداوند مهمترین سخن و توصیه امام در وصیتنامهی سیاسی– الهی ایشان
39. غیر قابل توصیف بودن شخصیت و هویت امام
40. نقش کیمیاگری حضرت امام. کیمیا از دیرباز به شاخهای از علم اطلاق میشده که مس را به طلا تبدیل میکرد، داروی جاودانگی نیز که کیمیاگران و برخی دانشمندان به دنبال جستجوی آن بودهاند اکسیر میگفتهاند. عرفا نیز لطف کیمیا را برای نظر عنایت مراد که وجود مرید را خالص میسازد به کار بردهاند.
لسانالغیب حافظ میگوید:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بودکه گوشه چشمی به ما کنند
و در غزل:
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود
میگوید: از کیمیای مهر تو زر گشت خاک من
حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای دربارهی امام چنین گفتهاند: «ما مس بودیم او ما را طلا کرد، او کیمیا بود، او اکسیر بود. ما زندگی معمولیای داشتیم، او خمودگیها را تبدیل بهتحرک و تپش کرد و انسان ساخت»
مقام معظم رهبری در بیان دیگری با اشاره به پیام امام به مناسبت فتح بستان در عملیات طریقالقدس که فتح الفتوح را عبارت از ساختن اینگونه انسانها و جوانها که روحیهی بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و روحیهی شهادت طلبی دارند دانسته بودند میفرماید: «فتحالفتوح خود او بود، او بود که این انسانها را ساخت.» ادامه مطلب |
|
|
|
به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، مجسمههای "پنهلوپه" پس از سفری ۴ ماهه هفته گذشته به ایران بازگشتند و دیروز در موزهی ملی ایران به نمایش گذاشته شد. در این مراسم که با حضور سلطانیفر رئیس سازمان میراث فرهنگی و وزیر فرهنگ ایتالیا در محوطه باز موزه ملی ایران برگزار شد سفیر واتیکان نیز پیام صلح با ایران را اعلام کرد و سپس از این مجسمه ها رونمایی شد. این مجسمه ها قرار است در نمایشگاهی با عنوان "پیکره ای برای صلح؛ پنه لوپه از تخت جمشید تا رُم" به مدت چهارماه به نمایش درآیند. این پیکرهها شامل ۴ مجسمه پنه لوپه است که دو مجسمه متعلق به موزه واتیکان در رُم، یک مجسمه متعلق به موزه کاپی تولینی در ایتالیا و یک مجسمه به همراه انگشت دست متعلق به ایران که پیش از این به مدت چهار ماه در بنیاد پرادا میلان به نمایش درآمده بود. مجسمه پنه لوپه که در کاوش های تخت جمشید به دست آمده است، در دوره هخامنشی توسط دولت رُم به عنوان هدیه صلح به پادشاه ایران اهدا شد، اما در زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران آسیب دید. گفتنی است، این مجسمه ها که سمبل بانوی سوگوار و بانوی وفادار در سده پنج پیش ازمیلاد هستند یادآور داستان اُدیسه اثر هومر نویسندۀ معروف و حماسه نویس سده هشتم پیش ازمیلاد یونان است. در این داستان اُدیسه با زن زیبایی به نام "پنهلوپه" ازدواج می کند و حاصل این ازدواج پسری به نام "تلماک" است. هنگامی که تلماک یک ساله بود، اولیس یا اُدیسه برای جنگ با تروا فرا خوانده میشود. این جنگ 20 سال طول کشید و ماجراهای زیادی برای اُدیسه و سربازانش پیش آمد. از سوی دیگر پنهلوپه همسر با وفای اُدیسه در غیبت او خواستگاران زیادی داشت و به رسم بیوه زنان یونان باید همسری انتخاب می کرد. اما پنهلوپه از خواستگارها فرصتی می خواهد تا لباسی را ببافد و پس از کامل شدن به خواستگارها پاسخ دهد. پنهلوپه روزها می بافت و هر شب آن بافته را می شکافت تا کار بافتن پایان نپذیرد. اما سرانجام رازش فاش میشود. عشق پنهلوپه به همسرش اُدیسه و انتظار او برای بازگشت همسرش او را به سمبل بانویی وفادار و سوگ وار در هنر یونان تبدیل کرده است.
کلیدواژه ها
ادامه مطلب |
|
|
|
|
|
|
فرانک گودیو و تیمش در اعماق اقیانوس، شهر گمشده مصری،Heracleion، را که 1500 سال پیش به زیر آب رفته بود را کشف کردند. این شهر توسط هرودوت مورخ قرن 5 پیش از میلاد ثبت شده است.
ادامه مطلب |
|
|
|
حضرت آیتالله خامنهای در اولین نماز جمعه پس از آغاز دفاع مقدس با اشاره به ادعای رادیو عراق، پاسخ دشمن بعثی را اینگونه دادند: «ما به سوی میدان جنگ پرواز میکنیم».
به گزارش افکارخبر، سخنان حضرت آیتالله خامنهای که در این صوت میشنوید:
* شنیدم دستگاه تبلیغاتی مزدور عراق پیغام داده است و سخن پراکنده است که چرا آنها که میگویند خودشان به میدان نمیآیند و شنیدم اسم مرا آورده است. ما میدان آمدنمان مانند میدان آمدن خائن و کافری چون صدام نیست؛ ما به سوی میدان جنگ پرواز میکنیم. آن روزی که امام اشاره کند و اجازه دهد من اول کسی خواهم بود که به میدان خواهم رفت. ما میدان جنگ را سالهاست آزمودهایم. آن هم با کسی از صدام قویتر و شقی تر و بر او پیروز شدهایم. در میدان رفتن ما شکست نیست. ما به میدان خواهیم رفت و اگر منِ شخصی، از میدان برنگردد و در آنجا شهید بشود یقیناً جمعِ به میدان رفتهها از میدان برنمیگردد مگر آن وقت که پیروز شده باشد. خدا راه شکست را به روی ما بسته است. «قل هل تربصون بنا ایها الکفار، ایها الصدام، قل هل تربصون بنا الا احدی الحُسنِیین» شما مگر دو راه در مقابل ما بیشتر میبینید؟ این هر دو راه برای ما افتخارآمیز است. یکی راه شهادت که افتخارش همیشگی و ثابت و لایزال است و دیگری راه پیروزی، پیروزی ظاهری. و هر دو برای ما پیروزی است. ادامه مطلب |
|
|
|
گشتاپو یا پلیس مخفی آلمان نازی نقش گستردهای در سرکوب مخالفان هیتلر داشت.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، گشتاپو نام اختصاری نیروی پلیس مخفی آلمان نازی بود. در طی حکومت آلمان نازی، گشتاپو بازوی اجرایی آلمان در بحث امنیت داخلی و ضد جاسوسی بوده تحت فرمان اِس اِس به سرکوب مخالفین و مبارزه با جاسوسان میپرداخت. این سازمان در سال 1933 به دستور هیتلر و از میان فارغ التحصیلان و نیروهای امنیتی جمهوری وایمار تشکیل شد.
به تازگی تصاویری در روزنامه انگلیسی دیلی میل منتشر شده که لحظه اعدام مخالفان هیتلر را نشان میدهد.
گشتاپو با اینکه سازمانی در ظاهر مخوف بود ولی این تصویر ترسناک بیشتر به وسیله تبلیغات مطبوعات آلمان برای ایجاد ترس در دل مخالفان حکومت ایجاد شده بود. با شکست آلمان در جنگ تبلیغات متفقین نیز به این جریان اضافه میشود و در نتیجه در مورد سازمان بسیار اغراق میشود.
انتهای پیام/ ادامه مطلب |
|
|
|
تصویر زیر نشان مخصوص حضور محمد رضاپهلوى در مرکز مالی شهر نیویورک خیابان "وال ستریت"/ ٢١ نوامبر ١٩٤٩را نشان می دهد.
ادامه مطلب |
|
|
|
طبقه دوم برج ايفل - اين عکس ناصرالدين شاه در سال 1889 در همين محل گرفته شده بود.
ادامه مطلب |
|
|
|
در دوره ساسانیان از قاشق و چنگال به عنوان ابزاری برای غذا خوردن استفاده می شده است.
به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو» در حالی که هنوز برخی از کشورهای دنیا با دست غذا می خورند کشور ما حدود 1500 سال پیش در دوره ساسانیان از قاشق و چنگال به عنوان ابزاری برای غذا خوردن استفاده می کرده است. در تصویر زیر این قاشق و چنگال را مشاهده می کنید.
ادامه مطلب |
|
|
|
تقویمی که امروز از آن استفاده میکنیم، جزو دقیقترین گاهشماریهای جهان است. این تقویم حدود 130 سال عمر دارد. برخی معتقدند تقویم هجری شمسی را نخستین بار عبدالغفارخان نجمالدوله استخراج کرد.
به گزارش افکارخبر، تقویم یکی از اموری است که مردم هر روزه با آن سروکار دارند و برای محاسبه گذران زندگی از آن استفاده میکنند و هر کشوری بر اساس فرهنگ و تمدن خود، حادثه خاصی را مبدأ تقویم قرار داده و بر اساس آن ایام سال را مشخص میکند. در کشور ما یک نکته مشترک درباره همه تقویمهای پس از اسلام وجود دارد و آن هم مبدأ آن است که آغاز هجرت پیامبر از مکه به مدینه است. این مبدأ که نشانه اسلامی بودن تقویم است طی قرون مختلف با فرهنگ ایرانی درآمیخته و تقویم هجری شمسی را آفریده است. در دوران محمدرضا پهلوی این مبدأ تاریخی و تقویم هجری شمسی حذف شد و تاریخ تاجگذاری کوروش به عنوان مبدأ تاریخ شاهنشاهی در نظر گرفته شد و تقویم هجری شمسی به تقویم شاهنشاهی تغییر یافت. در ادامه این مطلب به بررسی تقویم شاهنشاهی و چگونگی تصویب و حذف خواهیم پرداخت.
*تقویم هجری شمسی چگونه در ایران رسمیت یافت؟
تقویمی که امروز از آن استفاده میکنیم، جزو دقیقترین گاهشماریهای جهان است. این تقویم حدود 130 سال عمر دارد. برخی معتقدند تقویم هجری شمسی را نخستین بار عبدالغفارخان نجمالدوله استخراج کرد. او عبارت ۱۲۶۴ شمسی را در حاشیه تقویم سال ۸۰۷ جلالی مطابق ۳-۱۳۰۲ هجری قمری ذکر کرد و از آن تاریخ به بعد، تقویمی را در ایران رایج کرد که اساس آن شمسی و مبدأ آن هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه مکرمه به مدینه منوره باشد، البته تقویمی که او نوشت، به تقویم هجری شمسی برجی معروف است.
عبدالغفارخان نجمالدوله
ادامه مطلب |
|
|
|
سند چگونگی شهادت رئیسعلی دلواری پس از یکصد سال از زبان انگلیسیها منتشر شد.
به گزارش ایسنا حبیب احمدزاده نویسنده، محقق و مستندساز با بیان اینکه «دهها سال این چنین تصور میشد که رئیسعلی دلواری، دشمن سرسخت استعمارگران و مبارز نامی ایران زمین، بدون توطئه انگلیسیها و به دلایل شخصی، توسط یکی از افراد محلی به شهادت رسیده است، اما انتشار ترجمه گزارشات ارسالی معاون کنسول بریتانیا در بوشهر (در مرکز اسناد وزارت امورخارجه انگلیس) پس از قریب یکصد سال نشان داد که برخلاف تبلیغات سابق، خود آنان، بطور مستقیم در به شهادت رساندن این مبارز، نقش داشتهاند.» متن زیر را به عنوان سند مورد اشاره قرار داده است: ادامه مطلب |
|
|
|
او در مهر ۱۳۴۰ بازنشسته شد و در بهمن آن سال از ايران اخراج گرديد. متعاقباً شاه دستور مصادره اموال و داراييهاي تيمور بختيار را صادر كرد و همزمان تمامي رجال و شخصيتهاي طرفدار بختيار بازداشت شدند.
به گزارش افکارنیوز، روز ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ سپهبد تيمور بختيار اولين رئيس ساواك كه از چندي پيش در عراق ميزيست و به فعاليت عليه حكومت پهلوي سرگرم بود، در شكارگاه استان دياله، توسط يكي از اعضاي نفوذي ساواك كه جزء محافظين وي بود ترور شد و پيكر نيمه جانش به بيمارستان الرشيد بغداد انتقال يافت.
تيمور بختيار اولين رئيس ساواك در ۱۲۹۳ در يكي از ايلات بختياري در اصفهان متولد شد، او مدارج نظامي را طي كرد و پس از كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرماندار نظامي تهران شد. در اسفند ۱۳۳۵ به رياست سازمان جديدالتأسيس ساواك منصوب شد. از ۱۳۳۶ در كابينههاي اقبال، شريفامامي و اميني، معاون نخستوزير و رئيس ساواك بود. وي كه همواره سوداي احراز قدرت مطلقه را در كشور داشت، در ۱۳۳۷ طي سفري به آمريكا به كرميت روزولت و آلن دالس رئيس سيا پيشنهاد كودتا در ايران و بركناري شاه را كرد. دالس پيشنهاد او را رد كرد و به وزير خارجه آمريكا نيز توصيه كرد كه در ملاقاتش با بختيار اجازه طرح چنين مسائلي را ندهد.(۱) ادامه مطلب |
|
|